بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه چهل و چهارم 95/10/25
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
بحث در رابطه با تقیه از دیدگاه بزرگان شیعه بود؛ در این رابطه روایتی را از کتاب «اعتقادات» مرحوم «شیخ مفید» نقل کردیم. در ادامه به فرمایش مرحوم «شیخ طوسی» رسیدیم که میگوید:
«والتقیة - عندنا - واجبة عند الخوف علی النفس وقد روی رخصة فی جواز الافصاح بالحق عندها»
در مواردی که ما میخواهیم حقانیت اهلبیت و مذهب شیعه را بیان کنیم به ما اجازه دادهاند، ولو اینکه خوف بر نفس داشته باشیم؛ تقیه کنیم.
التبیان فی تفسیر القرآن، نویسنده: الشیخ الطوسی، ج 2، ص 435، باب حکم التقیة
ضمن اینکه در هنگام ترس باید تقیه کرد، در رابطه با مواردی که انسان بخواهد حق را بیان کند میتوان برخلاف تقیه عمل کرد.
حال «روی رخصة فی جواز الافصاح بالحق عندها» را به چه معنایی بگیریم؛ در حقیقت در مواردی است که انسان به جان خودش از بیان حق میترسد و احساس خطر میکند در آنجا بیان کردن حق اشکالی ندارد.
در این زمینه روایت مهمی وجود دارد که عزیزان میتوانند این عبارت را مشاهده کنند. روایت از امام صادق (علیه السلام) وارد شده است که میفرماید:
«خَاصِمُوهُمْ وَ بَینُوا لَهُمُ الْهُدَی الَّذِی أَنْتُمْ عَلَیهِ»
با اهل سنت به مخاصمه بپردازید و هدایتی که خداوند عالم نصیب شما کرده را برای آنها بیان کنید.
این عبارت خیلی مهم نیست، شما اگر هزاران دلیل هم بر حقانیت حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بیاورید جایی را خراب نمیکند. قسمت قابل توجه کلام امام صادق این است که در ادامه می فرماید:
«وَ بَینُوا لَهُمْ ضَلَالَتَهُمْ»
گمراهیهایی که دارند را برای آنها بیان کنید.
این مسئله دیگر خلاف تقیه است؛ مخصوصاً در عصر ائمه طاهرین (علیهم السلام) که دولت بنی امیه یا بنی عباس شبانه روز مراقب ائمه طاهرین (علیهم السلام) یا صحابه ایشان بودند و آنها را کاملاً تحت نظر داشتند.
در آن زمان اگر کوچکترین مطلبی علیه خلفا و صحابه مطرح میشد، آنها را دستگیر میکردند و اعدام میکردند. امام صادق (علیه السلام) در جو متشنج آن زمان میفرمایند:
« وَ بَینُوا لَهُمْ ضَلَالَتَهُمْ وَ بَاهِلُوهُمْ فِی عَلِی ع»
گمراهیهایی که دارند را برای آنها بیان کنید. اگر در رابطه با حقانیت حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) کار به مباهله هم رسید، شما مباهله کنید.
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 10، ص 452، باب 26 نوادر الاحتجاجات و المناظرات من علمائنا
این روایات در موارد متعددی بیان شده است. همچنین در کتاب «تصحیح اعتقادات» اثر «شیخ مفید» وارد شده است که امام کاظم (علیه السلام) به «محمد بن حکیم» میگوید:
«کلم الناس و بین لهم الحق الذی أنت علیه و بین لهم الضلالة آلتی هم علیها»
واضح و روشن است که این روایت کاملاً برخلاف تقیه است. همچنین در روایت دیگری وارد شده است:
«و قال أبو عبد الله ع لبعض أصحابنا حاجوا الناس بکلامی »
ابا عبدالله (علیه السلام) به بعضی از اصحاب فرمودند: با اهل سنت محاجه و مناظره کنید با سخنانی که از من یاد گرفتید.
«فإن حجوکم فأنا المحجوج»
اگر شما مغلوب شدید، من مغلوب شدم.
حضرت به صراحت میفرمایند: شکست شما، شکست من است. این تعبیر، بسیار تعبیر زیبا و سنگینی است.
امام صادق (علیه السلام) تا این حد نسبت به بحثی که برای اصحاب فرموده اند، خاطر جمع اند که میفرمایند: اگر اهل سنت بر شما غلبه کردند، به این معناست که بر من غلبه کردند. سپس دارد که:
«و قال لهشام بن الحکم و قد سأله عن أسماء الله تعالی و اشتقاقها فأجابه عن ذلک ثم قال له بعد الجواب»
هشام بن حکم در رابطه با اسماء الله و اینکه چگونه است سؤال کرد و حضرت جواب داد
«أ فهمت یا هشام فهما تدفع به أعداءنا الملحدین فی دین الله و تبطل شبهاتهم»
هشام آنطور فهمیدی که بتوانی دشمنان ما را که عبارت از ملحدین در دین خدا هستند را پاسخ دهی و شبهات آنها را جواب دهی؟!
«فقال هشام نعم»
هشام گفت: بله.
«فقال له وفقک الله»
حضرت فرمودند: خداوند تو را موفق گرداند.
همچنین در روایت بعدی وارد شده است که حضرت فرمودند:
«و قال ع لطائفة من أصحابه بینوا للناس الهدی الذی أنتم علیه و بینوا لهم [ضلالهم الذی هم علیه] و باهلوهم فی علی بن أبی طالب ع»
حضرت فرمودند: در رابطه با حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) و حقانیت ایشان با اهل سنت سخن بگویید.
کلام مهم حضرت اینجاست که فرمود:
«فأمر بالکلام و دعا إلیه و حث علیه»
حضرت صحابه را به این کار امر فرمودند و آنها را بر این کار تحریک میکردند.
البته این روایت خطاب به افرادی است که توانایی علمی در پاسخگویی به شبهات و مناظره دارند. همچنین در روایت بعدی وارد شده است:
«و روی عنه أنه نهی رجلا عن الکلام و أمر آخر به»
امام صادق (علیه السلام) افرادی را از حرف زدن و مناظره با اهل سنت نهی فرمودند و به دیگری دستور مناظره دادند.
«فقال له بعض أصحابه جعلت فداک نهیت فلانا عن الکلام و أمرت هذا به»
یکی از اصحاب سؤال کرد: چرا به فلانی فرمودید حرف بزن و به من فرمودید حرف نزن؟!
«فقال هذا أبصر بالحجج و أرفق منه»
ابو خالد کابلی میگوید: «مؤمن الطاق» در مسجد کوفه به طور مفصل با اهل سنت بحث میکرد و حقایق را بیپرده بیان میکرد.
من نزدیک «مؤمن الطاق» رفتم و گفتم: من مدینه بودم و امام صادق به من فرمودند با اهل سنت جدل نکنید و اینطور بیپرده حقانیت حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را بیان نکنید.
«مؤمن الطاق» گفت: آیا به تو فرمود که به من هم بگویی حرف نزنم؟! این شخص با شنیدن سخن «مؤمن الطاق» ناراحت شد و به مدینه برگشت و خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد: یابن رسول الله! شما به ما فرمودید با اهل سنت بحث نکنیم، درحالیکه وقتی به «مؤمن الطاق» گفتم در پاسخ به سؤال من چنین گفت.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «ابو بصیر» مسلط به کلام است؛ او هم اهلیت علمی دارد و هم فن مناظره میداند. او با اهل سنت بحث میکند و برمیخیزد و فرود میآید و رد پا هم از خودش باقی نمیگذارد؛ اما شما اینطور نیستید. زمانی که شما میخواهید با اهل سنت بحث کنید، آنچنان به دام میافتید که راه خلاصی برای شما نیست.
بنابراین مرحوم «شیخ مفید» این ماجرا را خلاصه کرده است و میگوید که امام فرمود:
«فقال هذا أبصر بالحجج و أرفق منه»
تصحیح اعتقادات الإمامیة، نویسنده: مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: درگاهی، حسین، ص 71، فصل فی النهی عن الجدال
در اینجا هم عزیزان دقت کنند که در کتاب «تفسیر امام حسن عسکری»، «الإحتجاج» اثر «مرحوم طبرسی»، «بحارالانوار» اثر «مرحوم مجلسی» عبارتی در رابطه با آیه شریفه:
(وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَن)
و با مخالفان به طریقی که نیکوتر است مجادله کن.
سوره نحل (16): آیه 125
بیان شده است. حضرت در این روایت بیان میکنند که (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَن) به چه صورت است تا جایی که میفرماید:
«أَمَّا الْجِدَالُ الَّذِی بِغَیرِ الَّتِی هِی أَحْسَنُ فَأَنْ تُجَادِلَ مُبْطِلًا»
اما مجادله نیک با مخالفان به این صورت است که با شخصی که عقیده باطل دارد به بحث بنشینی.
«فَیورِدَ عَلَیک بَاطِلًا»
او حرف باطلی را برای تو مطرح میکند.
«فَلَا تَرُدَّهُ بِحُجَّةٍ قَدْ نصبها اللَّهُ»
تو نمیتوانی باطل او را با دلیل و حجتی که خدا برای شما بیان کرده رد کنی.
«وَ لَکنْ تَجْحَدُ قَوْلَهُ أَوْ تَجْحَدُ حَقّاً»
در این صورت یا سخن او را انکار میکنی و یا حق را انکار میکنی.
افراد زیادی به شبکههای وهابی تماس میگیرند و میگویند: در فلان روایت وارد شده است که حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) آینده را پیش بینی کرد.
آنها در جواب ادعا میکنند که یا تو دروغ میگویی و یا اینکه روایت دروغ است و من این روایت را قبول ندارم. او به دلیل اینکه نمیتواند جواب بدهد، یک روایت صحیح را انکار میکند.
«یرِیدُ ذَلِک الْمُبْطِلُ أَنْ یعِینَ بِهِ بَاطِلَهُ فَتَجْحَدُ ذَلِک الْحَقَّ»
حقی را که مبطل اراده کرده بود را انکار میکنی.
«مَخَافَةَ أَنْ یکونَ لَهُ عَلَیک فِیهِ حُجَّة»
تو حقیقت و روایت صحیح و عقیده صحیحی را انکار میکنی از ترس اینکه علیه تو به همین روایت احتجاج کند.
«لِأَنَّک لَا تَدْرِی کیفَ الْمَخْلَصُ مِنْهُ»
در برابر اشکالی که این شخص مخالف مطرح میکند، نمیتوانی فرار کنی.
«فَذَلِک حَرَامٌ عَلَی شِیعَتِنَا»
این کار برای شیعیان ما حرام است.
در حقیقت امام میفرماید: فردی که توان پاسخگویی ندارد و سخن طرف را که حرف حقی زده است را انکار میکند یا خود حرف حق را انکار میکند، چنین کاری برای شیعیان حرام است.
«أَنْ یصِیرُوا فِتْنَةً عَلَی ضُعَفَاءِ إِخْوَانِهِمْ وَ عَلَی الْمُبْطِلِینَ»
این کار باعث ایجاد فتنه در میان جوانان و شیعیانی که عقیده صحیحی ندارند میشود و همچنین دشمنان در عقاید خود محکم میشوند.
«أَمَّا الْمُبْطِلُونَ فَیجْعَلُونَ ضَعْفَ الضَّعِیفِ مِنْکمْ إِذَا تَعَاطَی مُجَادَلَتَهُ وَ ضَعْفَ مَا [مَنْ خ ل] فِی یدِهِ حُجَّةً لَهُ عَلَی بَاطِلِهِ»
زمانی که مخالفین میبینند شما نمیتوانید دلیل او را باطل کنید و شبهات او را جواب بدهید، میگویند عقیده ما صحیح است و عقیده شیعه باطل است.
کسانی که اعتقاداتشان مبتنی بر علم نیست با این حرف شما تزلزل در عقایدشان ایجاد میشود و وهابیت در عقاید خود راسخ بشوند.
«وَ أَمَّا الضُّعَفَاءُ مِنْکمْ فَتَعْمَی قُلُوبُهُمْ لِمَا یرَوْنَ مِنْ ضَعْفِ الْمُحِقِّ فِی یدِ الْمُبْطِلِ»
جوانان شیعهای که اعتقاداتشان محکم نیست مشاهده میکنند که یکی از شیعیان شکست خورده و باعث ایجاد تزلزل در میان شیعیان میشود.
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 9، ص 256، ح 1
بنابراین در این قضیه باید کاملا دقت کنیم و کسانی که واقعاً اهلیت بحث و مناظره ندارند، به هیچ وجه نباید به این مباحث وارد شوند.
این در حالی است که اگر وارد شدند، دقت کنند که اگر جواب یک شبهه را میدانند همان را با دقت جواب بدهند و سایر شبهات را همانند این شبهه بیارزش و بیهوده خطاب کنند.
یعنی باید بیاید ببیند که کدام یک از این شبهات ضعیف، بیپایه و بیارزش است و توانایی جواب دادن به آنها را دارد؛ به همان شبهه جواب بدهد. اگر بگوید که جواب شبهه اول را نمی دانم! دومی را یادم رفته! سومی چه شده! و چهارمی ضعیف است؛ این کار باعث میشود که طرف مقابل در حرف خود مصممتر شود و طرفداران او که مناظره را تماشا میکنند در عقیده خود راسختر شوند، اما شیعیانی که مناظره را تماشا میکنند و عقیده محکمی ندارند در عقاید خود سست شوند.
بنابراین «شیخ طوسی» در اینجا میگوید:
«و قد روی رخصة فی جواز الإفصاح بالحقّ عندها»
کسانی که اهلیت پاسخگویی دارند، اجازه پاسخگویی داده شده است.
رخصت، یعنی هم میشود انجام داد و هم میشود انجام نداد. هم می تواند این کار را انجام بدهد و هم میتواند آن را انجام ندهد. این کار در هردو صورت صحیح است.
از «حسن بصری» روایتی نقل شده است که میگوید:
«قال الحسن أخذ مسیلمة الکذاب رجلین من أصحاب رسول الله فقال لأحدهما: أتشهد أن محمداً رسول الله؟ قال: نعم نعم نعم»
سپس میپرسد:
«فقال: أفتشهد أنی رسول الله؟ / قال: نعم،»
گفت: آیا شهادت میدهی که من هم پیغمبر خدا هستم؟ گفت: بله.
«وکان مسیلمة یزعم أنه رسول بنی حنیفة، ومحمد رسول قریش، فترکه»
مسیلمه او را آزاد کرد و گفت: تو به نبوت رسول اکرم و رسالت من شهادت دادی.
«ودعا الآخر فقال أتشهد أن محمداً رسول الله؟ قال: نعم»
از نفر دوم پرسید: آیا شهادت میدهی که حضرت محمد رسول الله است؟ گفت: بله.
«قال: أفتشهد أنی رسول الله؟ فقال: إنی أصم ثلاثا»
از نفر دوم پرسید: آیا شهادت میدهی که من هم پیغمبر خدا هستم؟ او سه مرتبه گفت: من ناشنوا هستم و نشنیدم چه سؤالی پرسیدی.
«فقدمه وقتله فبلغ ذلک رسول الله»
او دستور داد گردن این شخص را زدند و این خبر به گوش پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) رسید.
«فقال: أما هذا المقتول فمضی علی یقینه وصدقه فهنیئاً له»
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: کسی که کشته شد صداقتش را ثابت کرد و تقیه هم نکرد و این شهادت بر او گوارا باد.
«وأما الآخر فقبل رخصة الله فلا تبعة علیه»
در مورد نفر دوم خداوند متعال به او رخصت داده بود و از این رخصت استفاده کرد و هیچ مذمتی هم بر او نیست.
شیخ طوسی می فرماید:
«التقیة رخصة و الإفصاح بالحق فضیلة»
تقیه رخصتی است و آشکار کردن حق هم فضیلت است.
«و ظاهر أخبارنا یدل علی انها واجبة و خلافها خطأ»
ظاهر اخبار و روایات ائمه طاهرین این است که تقیه واجب است و حرکت برخلاف تقیه خطاست.
التبیان فی تفسیرالقرآن؛ الشیخ الطوسی؛ ج2، ص 435
پرسش:
آیا بین روایاتی که فرمودید اصحاب امام صادق (علیه السلام) مناظره و تبیین حق میکردند با این بیان که فرمودید تقیه واجب است، تناقض ندارد ؟!
پاسخ:
شیخ طوسی در اینجا نظر خودش را مطرح کرده است؛ ابتدا در اینجا میگوید:
«وقد روی رخصة فی جواز الافصاح»
و با کلمه «روی» روایت را بیان کرده است. به صورت کلی کلمه «روی» صیغه تمریض است و آخر روایت هم میگوید:
«و ظاهر أخبارنا یدل علی انها واجبة و خلافها خطأ»
در اینجا «شیخ طوسی» نظر خود را به صراحت بیان میکند و میگوید: تقیه واجب است، حتی در افصاح به حق اگر انسان احساس خطر کند.
این روایت، روایت عامه است و من ندیدم در کتب شیعه کسی آن را نقل کرده باشد. «آلوسی» این روایت را در کتاب «روح المعانی» جلد دوم صفحه 118 آورده است. همچنین دکتر «وهبة زحیلی» یکی از شخصیتهای برجسته اهل سنت معاصر است. او در کتاب « التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعة و المنهج » جلد سوم صفحه 204 آورده است.
همچنین کتاب «موسوعه فقهیه کویتیه» که وزارت اوقاف کویت آن را منتشر کرده، آورده است. این موسوعه یکی از مفصلترین و معتبرترین موسوعه فقهی است که تا الآن از اهل سنت نوشته شده است. این موسوعه از کتاب موسوعه فقهی «جمال عبدالناصر» بسیار مفصلتر و دقیقتر است.
ایشان در آنجا هم آورده است:
«وَمِنَ الأْدِلَّةِ عَلَی جَوَازِ التَّقِیةِ لِلضَّرُورَةِ مَا أَخْرَجَهُ ابْنُ أَبِی شَیبَةَ عَنِ الْحَسَنِ، أَنَّ مُسَیلِمَةَ الْکذَّابَ أَخَذَ رَجُلَینِ مِنْ أَصْحَابِ رَسُول اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَقَال لأِحَدِهِمَا:»
تا جایی که میگوید:
«أَتَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُول اللَّهِ؟ قَال: نَعَمْ. نَعَمْ. نَعَمْ. قَال أَتَشْهَدُ أَنِّی رَسُول اللَّهِ؟ قَال: نَعَمْ»
تا جایی که گفت:
«أَتَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُول اللَّهِ؟ قَال: نَعَمْ. قَال: أَفَتَشْهَدُ أَنِّی رَسُول اللَّهِ؟ قَال: إِنِّی أَصَمُّ. قالها ثَلاَثًا، کل ذَلِک یجِیبُهُ بِمِثْل الأْوَّل. فَضَرَبَ عُنُقَهُ»
سپس در انتهای روایت میگوید:
«وَقَال الْحَسَنُ: التَّقِیةُ جَائِزَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ»
الموسوعة الفقهیة الکویتیة، صادر عن: وزارة الأوقاف والشئون الإسلامیة – الکویت، الطبعة: (من 1404 - 1427 هـ)، ج 13، ص 187، ح 6
آقای «طنطاوی» مفتی اعظم سابق مصر و قبل از آقای «دکتر طیب» بود و ارتباط زیادی هم با ایران داشت و جلساتی هم به ایران آمد.
او رابطه خوبی با ایران داشت تا زمانی که فیلمی در ایران تحت عنوان «فرعون مصر» منتشر کردند که مربوط به ترور «انور سادات» بود و از قاتل او تجلیل شده بود و یکی از خیابانهای تهران را به نام «خالد استانبولی» تغییر دادند؛ از آن زمان به بعد رابطه ایران و مصر به هم ریخت.
او فتوا داد که باید این فیلم سوزانده شود و همین فیلم باعث تیرگی روابط میان ایران و مصر شد که الآن بیش از 20 سال از آن قضایا میگذرد.
حالا ما کاری با این ماجرا نداریم، اما میخواهیم ببینیم ساختن چنین فیلمی و تجلیل کردن از یک فرد اینقدر ارزش داشت که ما مصر را رها کنیم تا در دامن وهابیت سقوط کند و در طول این 20 سال این همه خسارت ببینیم یا نه؟!
گاهی اوقات کج فکریها انسان را به جایی میرساند که فیلمی باعث میشود تا رابطه دو مکتب به هم بریزد. بحث ایران و مصر نیست؛ بلکه بحث مکتب اهلبیت و مکتب الأزهر است که نماینده بیش از یک میلیارد مسلمان است.
بنابراین اینطور بد سلیقگیها باعث میشود که انسان بخواهد کاری را درست کند، اما کار دیگر را هم خراب میکند. دولت مصر تا الآن هم به هیچ وجه حاضر نشده با ایران رابطه برقرار کند.
همین قضیه موجب شد تا مصر در دامن عربستان سعودی سقوط کند و بسیاری از قضایای دیگر از جمله حکومت «مُرسی» از همین مسئله سرچشمه میگیرد. اولین مسافرتی که «مرسی» بعد از ریاست جمهوری داشت، عربستان سعودی بود. همچنین زمانی که در اجلاس سران کشورهای اسلامی به ایران آمد، حتی حاضر نشد که 5 دقیقه با رئیس جمهور ما صحبت کند.
زمانی هم که در اجلاس شروع به سخنرانی کرد، شروع به صلوات فرستادن بر عمر و ابابکر و عایشه و امثال او کرد. همچنین زمانی که سخنرانی او تمام شد، بدون خداحافظی به فرودگاه رفت و از آنجا هم به مصر رفت.
در حقیقت این قبیل رخدادها همگی عوارض همان کج سلیقگیهایی است که بعضیها انجام میدهند. به قول معروف یک شخص نادان سنگی را به چاه میاندازد که صدها انسان عاقل نمیتوانند آن را بیرون بیاورند!!
ما مخالف اینطور فیلمها و اینکه از «خالد استانبولی» تجلیل شود نیستیم، اما آیا این اقدام چقدر ارزش دارد؟!
اجازه بدهید تا بنده ترجمه «طنطاوی» را هم بیاورم. زمانی که در سایت «ویکی پدیا» سرچ میکنیم «محمد سید طنطاوی» متوفای سال 2010 میلادی امام جماعت مسجد الأزهر واقع در دانشگاه الأزهر مصر بوده است.
به نقل «بیبیسی» او بالاترین رهبر مذهبی یک میلیارد مسلمان سنی مذهب بوده است که در 19 اسفند سال 1388 در فرودگاه سکته کرد و در ریاض درگذشت.
هنگام سخنرانی «محمد خاتمی» در دانشگاه الأزهر «طنطاوی» در کنار او حضور داشت؛ همچنین دیدارهایی که با مقامات ایران از جمله «علی لاریجانی» و «حداد عادل» داشته است.
او با ساخت شعبه دانشگاه الأزهر در تهران موافقت کرد؛ از سوی دیگر پس از ساخت مستند اعدام فرعون در ایران که به ماجرای ترور «انور سادات» رئیس جمهور سابق مصر منجر شد، اعلام کرد که این فیلم باید سوزانده شود.
او در نهایت بر اثر سکته قلبی در جریان سفر خود به عربستان سعودی درگذشت. همچنین در سایت «ویکی پدیا» به زبان عربی به طور مفصل مطالبی در مورد او بیان شده است.
«عین مفتیا للدیار المصریة»
که تاریخ آن در 28 اکتبر 1986 میباشد؛ او سابقاً استاد دانشگاه الأزهر بوده است و جایگاه علمی بالایی داشت.
یکی از نقاط ضعفی که از او گرفتند، دست دادن «طنطاوی» با «شیمون پرز» بوده است؛ این اقدام او جنجالی شد و بسیار به ضرر او تمام شد.
البته او در مقام رد این اقدام خود عذر آورد و گفت: بنده زمانی که با ایشان دست میدادم، نمیدانستم که ایشان رئیس جمهور اسرائیل است.
به هر حال ایشان بحث تقیه را مطرح میکند و میگوید:
«وإذا کان التخویف بالقتل ونحوه جاز له المکث والموافقة لهم ظاهراً بقدر الضرورة مع السعی فی حیلة للخروج والفرار بدینه»
انسان باید تمام تلاش خود را به کار گیرد تا راه گریز داشته باشد و از جواب دادن صحیح فرار کند.
«والموافقة لهم حینئذ رخصة»
او میتواند با مخالفین موافقت کند و این رخصتی از خداوند عالم است.
«وإظهار ما فی قلبه عزیمة»
میتواند حقیقت را هم بیان کند.
«فلو مات مات شهیدا»
اگر به خاطر اظهار حق بمیرد، شهید شده است.
«بدلیل ما روی من أن مسیلمة الکذاب»
التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، المؤلف: محمد سید طنطاوی، الناشر: دار نهضة مصر للطباعة والنشر والتوزیع، الفجالة – القاهرة، الطبعة: الأولی، ج 2، ص 77، باب [سورة آل عمران (3): آیة 28]
این روایت، روایت عامه است و انشاءالله ما نسبت به اینکه رخصت در چه حدی است، در جلسه بعد مطالبی را مطرح میکنیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته