مبحث سوم:

بررسي جايگاه «حي علي خير العمل» در اذان

از موارد اختلافي بين شيعه و سني «حي علي خير العمل» در اذان است

بحث در رابطه با حي علي خير العمل است كه يكي از موارد اختلافي بين شيعه و اهل سنت است. اهل سنت آن را بدعت مي‌دانند و يكي از اعتراضاتشان بر شيعه همين مسئله است. بنده سال 81، 82، بحثي داشتم با يكي از شخصيت‌ها و مفتيان طراز اول مكه به نام شيخ محمد بن جميل زينو كه در داخل بيت الله الحرام هم درس خارج دارد و هم استاد دارالحديث مكه است، شب نيمه ماه رمضان بود كه (ماجراي مفصلش در كتاب قصة الحوار الهادي بيان شده) بحثي داشتيم در مورد توسل و ايشان نتوانست پاسخ بدهد و بعد اولين چيزي كه به صورت استهزاء و تمسخر گفت اين بود: شماها در اذان حي علي خير العمل مي گوئيد: گفتم خوب شما هم الصلاة خير من النوم مي‌گوئيد، گفت ما فقط در اذان صبح مي‌گوئيم، گفتم فرقي نمي‌كند صبح يا غير صبح، مهم اين است كه آن را شما مي‌گوئيد. چندين روايت براي او گفتم كه خود اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اذان حي علي خير العمل مي‌گفت، امام حسن (عليه السلام) هم در اذان حي علي خير العمل مي‌گفت، بعد سه چهار نفر از صحابه كه حي علي خير العمل مي‌گفتند را هم از مصادر اهل سنت نقل كردم، بعد از آن حيران ماند و به دانشجوان آنجا گفت كه فردا شب من را ببرند پيش آقاي دكتر غامدي و او جواب من را بدهد.

قضيه حي علي خير العمل يكي از موارد اشكال اهل سنت به ويژه وهابيت عليه شيعه است و ما بايد اين را مفصل مورد بحث قرار بدهيم. متأسفانه آيت الله سبحاني وقتي به اين مسئله رسيد، با يك و نيم صفحه توضيح، رد شده‌اند، شايد بيش از اين را مصلحت نديدند. در عوض آقاي شهرستاني 300 صفحه بحث كرده است. ما هم تلاش مي‌كنيم كه اين را در چند جلسه بحث كنيم و به بحث بعدي يعني شهادت ثالثه (اشهد أن عليا ولي الله) در اذان برسيم و هر چه بحث در مورد شهادت ثالثه بيشتر باشد، مي‌ارزد؛ چون الآن در داخل حوزه علميه تشيع هم اين مسئله مورد اشكال بعضي‌ها هست و بعضي مي‌گويند آن را و بعضي نمي‌گويند، بعضي به قصد رجاء، بعضي استحباب و بعضي به قصد شعار، بعضي تركش را حرام، بعضي فعل و تركش را مساوي مي‌دانند و... كه اين خود موجب مسائل ناراحت كننده‌اي شده است.

آيا حي علي خير العمل از ابتدا در اذان بوده است؟

آنچه كه در اينجا مطرح است اين است كه در بدو تشريع اذان، آيا حي علي خير العمل جزء ‌اذان بود يا نبود؟ وقتي ما ثابت كرديم كه وقت تشريع اذان، حي علي خير العمل جزء ثابت اذان بوده، مي‌پرسيم كه آيا اين حذفش نزد اهل سنت با فرمايش رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) صورت گرفته و او دستور داده كه حي علي خير العمل را حذف و به جاي آن الصلاة خير من النوم را بگوئيد يا نه؟

اين قضايا همچنان تا زمان رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و زمان ابوبكر ادامه داشت و در دوران عمر بن الخطاب با توجه به عبارتي كه در بعضي از كتب كلامي اهل سنت آمده، عمر صراحت دارد كه، سه چيز در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حلال بوده و من آن سه چيز را حرام مي‌دانم و شما بايد آن را ترك كنيد: 1- متعة الحج 2- متعة النساء 3- حي علي خير العمل. اين بايد روشن و مو شكافي شود.

دو مستحبي كه عمر آن را حرام نمود

البته يك مورد روايت، بيشتر پيدا نكرديم كه عمر چنين گفته است ولي جمله:

مُتْعَتَانِ كَانَتَا على عَهْدِ النبي صلى الله عليه وسلم فَنَهَانَا عنهما عُمَرُ رضي الله عنه فَانْتَهَيْنَا

دو عمل مستحب در زمان رسول خدا صلّي الله عليه و آله بوده است كه عمر از آن نهي نمود و ما هم به تبعيت از او دست كشيديم.

مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 3، ص 325، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني، الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر. البيان والتبيين ، اسم المؤلف:  الجاحظ الوفاة: 255 ، دار النشر : دار صعب - بيروت ، تحقيق : فوزي عطوي ـ البيان والتبيين، ج 1، ص 352، اسم المؤلف: الجاحظ، الوفاة: 255، دار النشر: دار صعب - بيروت، تحقيق: فوزي عطوي.

هست كه نزد بزرگان اهل سنت معتبر و مشهور است. اما در مورد حي علي خير العمل، يا روايات را حذف كرده‌اند يا نقل نكرده‌اند يا خواسته‌اند قضايا را برگردانند به زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم).

آنچه كه بايد بحث شود اين است كه آيا اين حي علي خير العمل قبلا بوده يا نبوده؟

ما در كتب روائي شيعه مفصل اين را داريم كه حي علي خير العمل در بدو تشريع اذان، جزء اذان بوده و روايات را بعداً خدمتتان عرض مي‌كنم كه در من لا يحضره الفقيه، جلد 1، صفحه284 و استبصار، جلد 1، صفحه 306 و وسايل الشيعه،‌جلد 5، صفحه 416 فراوان ذكر شده است.

از بعضي از ائمه مذاهب اربعه هم آورده‌اند كه در بدو تشريع اذان، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به بلال دستور داد كه اذان بگويد و در اذان، حي علي خير العمل بود، ولي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعداً به بلال فرمود:

بِلالٍ أَنَّهُ كان يُؤَذِّنُ للصُّبْحِ فيقول حَيَّ على خَيْرِ الْعَمَلِ فَأَمَرَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم أَنْ يَجْعَلَ مَكَانَهَا الصَّلاةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْمِ وَتَرَكَ حَيَّ على خَيْرِ الْعَمَلِ

بلال در اذان صبح حي علي خير العمل مي‌گفت كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله او را امر نمود تا به جاي آن الصلاه خير من النوم بگويد و حي علي خير العمل را ترك كند.

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 1، ص 330، اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي، الوفاة: 807 ، دار النشر: دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة, بيروت – 1407.

همين روايت در كنزالعمال با اين تعبير آمده است:

كان بلال يؤذن بالصبح فيقول : حي على خير العمل.

بلال در اذان صبح «حي علي خير العمل» مي‌گفت.

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 8، ص 161، ح 23174، اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي، الوفاة: 975هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي.

سند همان سند است، ولي اين جمله را ندارد: إجعل مكانها الصلاة خير من النوم. آقاي هيثمي روي اين خيلي مانور مي‌دهد و فقهاي اهل سنت هم روي اين روايت معجم طبراني مانور مي‌دهند بر اين كه «الصلاة خير من النوم» ناسخ است و حي علي خير العمل منسوخ است ولي متقي هندي در كنز العمال نقل نمي‌كند.

در ميان فقهاي شيعه، علامه حلي در تذكره و منتهي، مرحوم شيخ طوسي در مبسوط، سيد مرتضي در انتصار آورده‌اند. عبارت سيد مرتضي در انتصار اين است كه:

و قد روت العامة أن ذلك مما كان يقال في بعض أيام النبي و إنما أدعي أن ذلك نسخ و رفع و علي من إدعي النسخ الدلالة له و ما يجدها.

عامه (اهل سنت) روايت نموده‌‌اند كه آنچه در زمان رسول خدا صلّي الله عليه و آله گفته مي‌شد و ادعا شده است كه نسخ گرديده است و از اذان بر‌داشته شده است در حالي كه كساني كه چنين ادعاي دارند براي ادعاي خود دليل ارائه كنند.  

الانتصار، سيد مرتضي، ص 137، باب وجوب حي علي خير العمل.

در زمان نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) حي علي خير العمل گفته مي‌شد و ادعا شده كه حي علي خير العمل نسخ و برداشته شده و كساني كه مدعي اين هستند، بايد دليل بياورند و حال آن كه دليل نياورده‌اند.

ابن عربي «حي علي خير العمل» را از اذان مي‌داند

در ميان علماي اهل سنت، آقاي ابن عربي كه مالكي‌ها و شافعي‌ها، ارادت خاصي نسبت به او دارند و حنبلي‌ها و وهابي‌ها هم دشمن سرسخت ابن عربي هستند و حتي ابن تيميه فتوي به كفر ابن عربي هم داده است. ايشان در فتوحات مكيه نوشته است كه:

وأما من زاد حي على خير العمل فإن كان فعل في زمان رسول الله صلى الله عليه وسلم كما روى أن ذلك دعابة في غزوة الخندق إذ كان لناس يحفرون الخندق فجاء وقت الصلاة وهي خير موضوع كما ورد في الحديث فنادى المنادى أهل الخندق إذ كان الناس يحفرون الخندق فجاء وقت الصلاة وهي خير موضوع كما ورد في الحديث فنادى المنادي أهل الخندق حيّ على خير العمل فما أخطأ من جعلها في الأذان بل اقتدى أن صح هذا الخبر.

كسي كه حي على خير العمل را اضافه كرده است اگر طبق آنچه كه آمده در زمان رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم انجام شده است كه در جنگ خندق بوده است و مردم مشغول حفر خندق بوده‌اند كه وقت نماز فرا رسيده است و منادي ندا داده است و با اين ندا اهل خندق را به بهترين كار كه نماز بوده است فرا خوانده است و دراين صورت اين بهترين چيزي است كه وضع شده و در اذان قرار داده شده است و در اين كار خود مرتكب اشتباه نشده است.

الفتوحات المكية في معرفة الاسرار الملكية، ج 1، ص 495، اسم المؤلف: محيي الدين بن علي بن محمد الطائي الخاتمي، الوفاة: 22/4/ 638هـ ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - لبنان - 1418هـ- 1998م، الطبعة: الأولى.

بنا بر آنچه در روايات ما هست نسبت به حي علي خير العمل، آغاز آن هم در جنگ خندق بود، مردم داشتند خندق مي‌كندند و وقت اذان رسيد، وقت نماز كه بهترين عمل بود، منادي، اهل خندق را ندا داد كه حي علي خير العمل؛ اگر كسي هم او را در اذان قرار داده‌، نظريه‌اش به خطا نرفته و اگر خبر حي علي خير العمل از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده باشد، اقتداء است به او و اگر هم خبري نرسيده، سنت خوبي است كه جاري شده است.

كتاب مستقلي در مورد حي علي خير العمل نوشته شده و اسمش الأذان بحي علي خير العمل است كه براي يكي از بزرگان زيدي، به نام حافظ علوي متوفاي 445 هجري است و تمام اهل سنت او را توثيق كرده‌اند، حتي ذهبي او را چنين تعبير مي‌كند:

الإمام المحدث الثقة العالم الفقيه سير اعلام النبلاء، ج 177، ص 636

و آقاي شهرستاني در كتاب الأذان خود، چكيده مطالب اين كتاب را نقل كرده است. اين كتاب جديدا توسط يكي از علماء و بزرگان يمن به نام محمد يحيي سالم عزان تحقيق شده و خود اين شخص هم يك كتاب مستقلي دارد به نام حي علي خير العمل بين الشرعية و الإبتداع و در مقدمه كتاب گفته: كه عمده استنادم، به كتاب الأذان آقاي حافظ علوي است. در اين كتاب مطالب تازه و بكري دارد و به مطالعه‌اش مي‌ارزد.

ابن حزم اندلسي مورد تأييد وهابيت «حي علي خير العمل» را از اذان مي‌داند

يكي از مسائل اساسي كه بايد مورد بررسي قرار گيرد، سيره صحابه و تابعين است. عبارتي را در كتاب قصة الحوار الهادي آورده‌ام از ابن حزم اندلسي كه مورد تائيد وهابيت هم هست و حتي خود ابن تيميه هم در منهاج السنه مطالب زيادي از او نقل مي‌كند؛ ابن حزم ظاهري مذهب است و اهل حديث، او گفته است: تقليد از صحابه، حرام است؛ چون هر يك به صورت ضد و نقيض عمل كرده‌ و ضد و نقيض يكديگر سخن گفته‌اند.

در زمان خود رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بعضي از صحابه فتوا مي‌دادند و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آنها را تخطئه مي‌كرد و مي‌گفت شما خطا رفتي؛ بعضي از صحابه فتوا مي‌دادند و صحابه ديگري مي‌گفت: أنت كذاب يا و الله أنت كذبت. وقتي صحابه در عصر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اين چنين فتوا مي‌دادند، آيا اين صحابه مي‌توانند براي ما الگو باشد يا نه؟

ابن حزم اندلسي در كتاب المحلي مي‌گويد:

وقد صَحَّ عَنِ ابْنِ عُمَرَ وَأَبِي أُمَامَةَ بن سَهْلِ بن حُنَيْفٍ أَنَّهُمْ كَانُوا يَقُولُونَ في أَذَانِهِمْ حَيَّ على خَيْرِ الْعَمَلِ

به طور صحيح از فرزند عمر و ابي امامه بن سهل بن حنيف روايت شده كه آنها در اذان‌هاي خود «حي علي خير العمل» مي‌گفتند.

المحلى، ج 3، ص 160، اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد، الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي ـ سنن بيهقي، ج 1، ص 424 ـ المصنف عبدالرزاق، ج 1، ص 464 ـ جامع إبن أبي شيبه، ج 1، ص 145 ـ سيره حلبي، ج 2، ص 105 ـ كنزالعمال، ج 8، ص 342.

از دو نفر از صحابه نقل مي‌كند كه حي علي خير العمل را به صورت مداوم و استمرار در اذن خود مي‌گفتند.

عده‌اي از صحابه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفته‌اند

بعد ايشان از عده‌اي از صحابه و تابعين هم نقل مي‌كند كه عده‌اي از آنها مثل عبد الله بن عمر، علي بن حسين، سهل بن حنيف و بلال، همگي در اذان حي علي خير العمل مي‌گفتند.

همچنين در بعضي از متون دارد:

كان يقول علي [عليه السلام] في اذانه حي علي خير العمل. زيد بن أرقم كان يقول في اذانه حي علي خير العمل. ابو محذوره كان يقول في اذانه حي علي خير العمل.

علي بن ابي طالب [عليه السلام] زيد بن ارقم و در اذانشان حي علي خير العمل مي‌گفتند. ابو محذوره نيز در اذانش حي علي خير العمل مي‌گفت.

مسند زيد بن علي، ص 93.

اين جملات در نيل الأوتار شوكاني، جلد 2، صفحه 19 هست كه زيدي مذهب است؛ ولي مورد اعتماد وهابيت است.

همچنين در البحر الزخار، جلد 2، صفحه 191 مفصل آمده كه اميرالمؤمنين عليه السلام و ابو محذوره در اذان‌هايشان حي علي خير العمل مي‌گفتند. امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام كه اهل سنت آنان را به عنوان راوي ثقه قبول دارند: يقولون في أذانهم حي علي خير العمل.

همچنين در كتاب دعائم الإسلام، جلد 1، صفحه 142 يكي از كتاب‌هاي معتبر زيدي‌ها است، ‌آمده است.

سيره صحابه در گفتن «حي علي خير العمل»

بحث در رابطه با حي علي خير العمل بود و عرض شد يكي از ادله محكم ما در اين زمينه، ‌سيره عملي صحابه و تابعين است. در ميان صحابه و در رأس آنها آقا اميرالمؤمنين عليه السلام و همچنين آقا امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام كه هم معصوم و هم جزء صحابه هستند، در اذان خود حي علي خير العمل مي‌گفتند و يا اگر مؤذني براي آنان اذان مي‌گفت، او هم حي علي خير العمل مي‌گفت.

امير المؤمنين عليه السّلام‌ مقيد به گفتن «حي علي خير العمل»

در كتاب شرح تجريد المؤيد بالله كه زيدي مذهب است از امير المؤمنين عليه السّلام‌ نقل مي‌كند:

سمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول إن خير أعمالكم الصلاة و أمر بلال أن يؤذن بحي علي خير العمل.

از رسول خدا صلّي الله عليه و آله شنيدم كه مي‌فرمود: بهترين اعمال شما نماز است و بلال امر نمود كه در اذان خود خي علي خير العمل بگويد.

جواهر الأخبار، تلخيص البحر الزخار، ج 2، ص 191 - الإعتصام بحبل الله المتين قاسم بن محمد از ائمه زيديه، ج 1، ص 309.

حافظ علوي، كه ذهبي و ديگران او را توثيق مي‌كنند و در باره او مي‌گويند: الإمام المحدث الثقة العالم الفقيه، نقل مي كند كه:

كان أبي علي إذا خرج إلي سفر، لا يكل الأذان إلي غيره و لا الإقامة و كان لا يدع أن يقول في اذانه حي علي خير العمل. الأذان بحي علي خير العمل حافظ علوي، ص 94، ح 74.

پدرم وقتي براي سفر خارج مي‌شد اذان و اقامه را به كسي ديگر واگذار نمي‌كرد و به هيچ وجه در اذان خود «حي علي خير العمل» را ترك نمي‌كرد.

البته ظاهرا، ناقل يكي از فرزندان علي عليه السلام است به نام عمر، همو كه در كربلاء شهيد شد.

مي‌گويد: پدرم اميرالمؤمنين عليه السلام وقتي به سفر مي‌رفت، اذان و اقامه را به ديگري واگذار نمي‌كرد و خودش شخصا اذان و اقامه مي‌گفت و به هيچ وجه در اذان حي علي خير العمل را ترك نمي‌كرد.

روايت سوم باز هم در الإعتصام بحبل الله المتين است كه خيلي زيباست، مي‌گويد:

محمد بن عبدالرحمن قال كان ابن النباح يجيء إلي علي حين يطلع الفجر، فيقول حي علي الصلاة، حي علي الفلاح، حي علي خير العمل، فيقول علي مرحبا بالقائلين عدلا و بالصلاة مرحبا و أهلا، يا ابن النباح أقم.

ابن نباح هنگام فجر، ‌خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌رسيد و مي‌گفت: حي علي الصلاه، حي علي الفلاح، حي علي خير العمل؛ سپس علي عليه السلام گفت مرحبا به كساني كه به عدالت سخن مي‌گويند و مرحبا به كساني كه به نماز مي‌گويند خوش آمدي؛ اي ابن نباح، براي نمازت اقامه هم بگو.

الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 291.

ابن نباح هنگام فجر، ‌خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌رسيد و مي‌گفت حي علي الصلاه، حي علي الفلاح، حي علي خير العمل؛ سپس علي عليه السلام گفت مرحبا به كساني كه به عدالت سخن مي‌گويند و مرحبا به كساني كه به نماز مي‌گويند خوش آمدي؛ اي ابن نباح، اقامه هم بگو.

باز هم در الإعتصام بحبل الله المتين از طريق امام صادق عليه السلام نقل مي‌كند كه:

أن علي كان يقول لكل صلاة حي علي الفلاح و حي علي خير العمل.

[حضرت] علي [عليه السلام] در هر نمازي «حي علي الصلاه و حي علي خير العمل» مي‌گفت. 

الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 293

روايت ديگري در همين صفحه از امام باقر عليه السلام نقل مي‌كند كه:

إن علي كان يقول في الأذان لكل صلاة حي علي الصلاه حي علي الصلاه، حي علي الفلاح حي علي الفلاح، حي علي خير العمل حي علي خير العمل.

[حضرت] علي [عليه السلام] در اذان هرد نمازي «حي علي الصلاه حي علي الصلاه حي علي الفلاح حي علي الفلاح، حي علي خير العمل حي علي خير العمل».

الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 293.

اينها دلالت مي‌كند بر اين كه آقا اميرالمؤمنين عليه السلام يا خودشان در اذان گفتن، مقيد بودند بر حي علي خير العمل گفتن و يا اگر مؤذني براي او اذان مي‌گفت، او هم حي علي خير العمل را مي‌گفت.

اگر نباشد براي ما، جز سيره امير المومنين عليه السلام، كفايت مي‌كند:

علي مع الحق و الحق مع علي، يدور معه حيث ما دار.

علي با حق است و حق با علي است، هر آنجا كه علي باشد حق هم در همان جاست .

البته روايات زياد است كه من اين موارد را گزينش كردم.

امام حسن عليه السلام‌ مقيد به گفتن «حي علي خير العمل»

نفر دومي كه از صحابه مقيد به حي علي خير العمل گفتن در اذان بود، آقا امام حسن عليه السلام است. اهل سنت او را هم به عنوان صحابه و هم به عنوان خليفه پنجم قبول دارند، با اين كه حدود 6 ماه دوران خلافتش طول كشيد؛ حتي وقتي خلفاء راشدين را كه مي‌شمارند، مي‌گويند پايان خلفاء راشدين، آقا امام حسن عليه السلام است. باز هم در الإعتصام بحبل الله المتين نقل مي‌كند كه:

الصحيح أن الأذان شرع بحي علي خير العمل لأنه اتفق علي الأذان به يوم الخندق و لأنه دعا إلي الصلاة، و قال رسول الله (صلي الله عليه و سلم) خير أعمالكم الصلاة و قد إتفق أيضا علي أن ابن عمر و الحسن و الحسين (عليهما السلام) و بلال و جماعة من الصحابة أذنوا به.

صحيح اين است كه اذان در ابتداي امر با «حي علي خير العمل» آغاز شده است چون آنچه مور اتفاق است اين است كه در روز خندق رسول خدا صلّي الله عليه و آله با همين جمله مردم را به نماز  دعوت فرمودند. و نيز رسول خدا صلّي الله عليه و آله فرمودند: ‌بهترين اعمال شما نماز است و بر اين مطلب اتفاق وجود دارد كه عمر و [امام] حسن و [امام] حسين [عليهما السلام] و بلال و گروهي ديگر از صحابه به همين شكل اذان گفتند.

الروض النضير، ج 1، ص 542 - الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 307 و 313.

در روز خندق، حي علي خير العمل تشريع شد و حي علي خير العمل يعني حي علي الصلاة؛ عبدالله بن عمر و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و جماعتي از صحابه، با جمله «حي عل خير العمل» اذان مي‌گفتند.

اين صراحت دارد بر اين كه سيره آقا امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام بر «حي علي خير العمل» بوده است.

باز هم آقاي حافظ علوي روايت ديگري نقل مي‌كند از جابر بن يزيد جعفي از اصحاب سر امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام:

أن أبي جعفر (عليه السلام) قال أذاني و أذان آبائي، النبي و علي و الحسن و الحسين و علي بن الحسين حي علي خير العمل حي علي خير العمل.

[حضرت] امام باقر (عليه السلام) فرمود: اذان من و اذان پدران  من، و اذان پيامبر و علي و حسن و حسين و علي بن حسين «حي علي خير العمل حي علي خير العمل» بوده است.

الأذان بحي علي خير العمل حافظ علوي، ص 54، ح 74 - الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 294.

از لحن روايت مشخص است، كه آقا امام صادق عليه السلام از دست بعضي ناراحت بوده كه اين را فرموده است.

حديث سوم باز از عبيده سلماني است:

قال: كان علي بن ابيطالب و الحسن و الحسين (عليهم السلام) و عقيل بن ابي طالب و ابن عباس و عبدالله بن جعفر و محمد بن الحنفيه يؤذنون إلي أن فارقوا الدنيا، فيقولون: حي علي خير العمل و يقولون: لم تزل في الأذان.

[حضرت] علي بن ابي طالب و حسن و حسين (عليهم السلام) و عقيل بن ابي طالب و ابن عباس و عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفيه در اذان خود تا زماني كه از دنيا رفتند به اين شكل اذان مي گفتند كه در اذان خود «حي علي خير العمل» را مي‌آوردند و همواره اين جمله را در اذان خود داشتند.

الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي، ص 107.

در هيچ جا اين «حي علي خير العمل» را در اذان ترك نكردند و استمرار داشتند تا لحظات آخر عمرشان. يعني اين بزرگان در طول عمرشان يك اذان بدون حي علي خير العمل نگفتند.

اين سه روايت نشان داد كه اميرالمؤمنين عليه السلام و امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و امام باقر عليه السلام و امام صادق (عليه السلام)، اذانشان به حي علي خير العمل بوده است.

بلال مؤذن رسول خدا مقيد به گفتن «حي علي خير العمل»

ما بعد از اين بزرگواران از صحابه، مي‌رسيم به بلال مؤذن رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه مقيد بوده به حي علي خير العمل. آقاي طبراني در معجم كبير و بيهقي در سنن نقل مي‌كنند:

بِلالٍ أَنَّهُ كان يُؤَذِّنُ بِالصُّبْحِ فيقول حَيَّ على خَيْرِ الْعَمَلِ

عن بلال أنه كان يؤذن بالصبح فيقول حي علي خير العمل.

از بلال روايت شده است كه او  براي نماز صبح خود «حي علي خير العمل» مي‌گقتند.

المعجم الكبير، ج1، ص 352، اسم المؤلف:  سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360 ، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي ـ جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 19   ص 143، اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي  الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ  ، دار النشرـ كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 8، ص 161، اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي ـ السنن الكبرى، البيهقي، ج 1، ص 425.

البته تحريفي در اين روايت شده كه در آخرش گفته‌اند:

فأمر النبي أن يجعل مكانها الصلاة خير من النوم و ترك حي علي خير العمل.

پيامبر اكرم امر فرمودند: تا در اذان به جاي «الصلاه خير من النوم»، «علي خير العمل» بگويد.

و گفتيم كه در خيلي از كتاب‌هايشان مثل سيره حلبي و كنز العمال متقي هندي كه مقيد بودند عين آنچه كه در مصادر اوليه بوده نقل كنند، اين قضيه آخر در آنها وجود ندارد. يعني مشخص است كه اينها همه بعد از قرن نهم و دهم تغيير داده‌اند؛ چون آقاي حلبي متوفاي 1022 و متقي هندي متوفاي قبل از هزار است و تا آن زمان كتاب‌ها دست نخورده بوده است و اين ذيل حديث:

فأمر النبي أن يجعل مكانها الصلاة خير من النوم و ترك حي علي خير العمل.

پيامبر اكرم امر نمودند تا به جاي آن «الصلاه خير من النوم» بگويند و حي علي خير العمل بگويند.

در كتاب‌هاي اوليه نبوده است وگرنه متقي هندي كه از نظر دقت و اعتمادش مورد نظر اهل سنت است، آن را در كنز العمال مي‌آورد و اينها در قرون اخير در آن تصرف و تحريف كرده‌اند و اين ذيل حديث، در جامع ابن ابي شيبه، الروض النضير، المحلي ابن حزم، سيره حلبي و كنزالعمال نيست.

همچنين در كتاب البحر الزخار از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي‌كند:

سمعت رسول الله يقول إن خير أعمالكم الصلاة و أمر بلال أن يؤذن بحي علي خير العمل.

از رسول خدا صلّي الله عليه و آله شنيدم كه فرمودند: بهترين اعمال شما نماز است و بلال را امر فرمود تا در اذان خود «حي علي خير العمل» بگويد.

البحر الزخار، ج 2، ص 191.

در كنز العمال هم اين تعبير آمده است:

كان بلال يؤذن بالصبح فيقول حي علي خير العمل.

بلال اذان صبح مي‌گفت: و در آن «حي علي خير العمل» مي‌گفت.

كنز العمال، ج 8، ص 342.

باز هم در كتاب الإعتصام بحبل الله المتين صراحت دارد كه قاضي حسين در تعليقش آورده:

روي عن علي أنه كان يقول حي علي خير العمل و به أخذت الشيعة.

از علي بن ابي طالب روايت شده است كه او در اذان خود «حي علي خير العمل» مي‌گقت و شيعيان به همين جمله تمسك مي‌كنند.

همچنين در كتاب الأذان بحي علي خير العمل، صفحه 61 اين تعبير را نقل مي‌كند كه علي عليه السلام مي‌گويد:

سمعت رسول الله يقول لما أنتهي بي إلي سدرة المنتهي فرأيت بجلال الله ما رأيت، قال لي: يا محمد حي علي خير العمل. قلت: يا رب و ما خير العمل؟ الصلاة قربان أمتك.

از رسول خدا صلي الله عليه و آله‌ شنيدم كه مي‌فرمود: زماني كه در معراج به سدره المنتهي رسيدم و در آن جا از جلال خداوند آنچه را بايد ببينم ديدم و در آن جا به من فرمودند كه اي محمد! بشتاب به سوي بهترين كارها. گفتم: اي پروردگار! بهترين كارها چيست؟ نماز مايه تقرب امت تو به خداوند است.  

وقتي در شب معراج به سدرة المنتهي رسيدم، خطاب آمد كه اي محمد بشتاب به عمل خير، گفتم عمل خير چيست؟ گفت نماز، كه قربان (وسيله تقرب) امت توست.

عمر، بلال را از گفتن «حي علي خير العمل» در اذان نهي مي‌كند

در بين صحابه، بلال متوفاي 16 يا 20 هجري، اولين نفري بود كه به حي علي خير العمل مقيد بود. البته رواياتي داريم كه در زمان عمر، عمر به بلال گفت كه حي علي خير العمل نگو، بلال گفت من ديگر بعد از اين اذان نخواهم گفت؛ و ديگر بعد از آن بلال اذان نگفت و يكي از عواملي كه باعث ترك حي علي خير العمل شد، ترك اذان بود توسط بلال، و ديگران هم آمدند اذان را بدون حي علي خير العمل گفتند و بين مردم هم همين رواج پيدا كرد و به جاي آن الصلاة خير من النوم آمد.

ابومحذوره از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

ابو محذوره متوفاي 59 هجري، دومين كسي است از صحابه، كه حي علي خير العمل مي‌گفت و در كتاب‌هاي متعدد اهل سنت آمده، حتي در كتاب لسان الميزان ابن حجر و ميزان الإعتدال ذهبي صراحت دارند در شرح حال ابو محذوره كه مي‌گفت:

أمرني رسول الله أن أقول في الأذان، حي علي خير العمل.

رسول خدا صلّي الله عليه و آله به من امر نمودند و تا در اذان «حي علي خير العمل» بگويند.

حالا ما كاري نداريم كه ابو محذوره براي ما مورد قبول هست يا نه، ولي از باب قاعده الزام، اين سخن در كتاب‌هاي متعدد أهل سنت آمده كه مي‌گويد: وقتي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به من اذان را آموزش داد، به من گفت كه در اذان حي علي خير العمل را بگويم.

كتاب البحر الزخار، ج 2، ص 192 و ميزان الإعتدال، ذهبي، ج 1، ص 139 و لسان الميزان، ج 1، ص 268.

همچنين در كتاب جواهر الأخبار و الآثار كه تلخيص البحر الزخار است، در آنجا هم از محمد بن منصور از ابوالقاسم نقل مي‌كند:

أمره أن يؤذن و يذكر ذلك حي علي خير العمل في أذانه، إن رسول الله أمره به.

او را امر نمود تا اذان بگويد و در آن «حي علي خير العمل» را ذكر كند و رسول خدا صلّي الله عليه و آله به اين كار امر فرمود.

و آقاي حافظ علوي كه مورد اعتماد ذهبي است، در كتاب الأذان بحي علي خير العمل و الإعتصام بحبل الله المتين آورده كه ابو محذوره مي‌گويد:

أمرني رسول الله أن أقول في الأذان حي علي خير العمل.

رسول خدا صلّي الله عليه وآله مرا امر نمود تا در اذان «حي علي خير العمل» بگويم.

و احمد بن عيسي صاحب أمالي كه از علماي زيدي است از ابوالجارود از ابو محذوره نقل مي‌كند:

أمرني رسول الله أن أقول في الأذان حي علي خير العمل.

رسول خدا صلّي الله عليه و آله به من امر نمود تا در اذان «حي علي خير العمل» بگويم.

الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 284.

ابورافع از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

ابو رافع از صحابه اميرالمؤمنين عليه السلام و سومين شخصي از صحابه است كه حي علي خير العمل را در اذان مي‌گفت و اولين كسي است كه در تاريخ اسلام و شيعه، علم رجال نوشته و اسامي تمام لشكريان علي عليه السلام را در جنگ جمل نوشت. در كتاب الأذان بحي علي خير العمل حافظ علوي، صفحه 28 و الإعتصام بحبل الله المتين، جلد 1، صفحه289 و 294 از ابو رافع آورده كه:

كان النبي إذا سمع الأذان قال كما يقول، إذا بلغ حي علي خير العمل، قال لا حول و لا قوة إلا بالله.

هنگامي كه پيامبر اكرم اذان را به آن شكلي كه ديگران اذان مي‌گويند شنيد وقتي به «حي علي خير العمل» رسيد فرمود: «لا حول ولا قوه الا بالله».  

الأذان بحي علي خير العمل حافظ علوي، صفحه 28 و الإعتصام بحبل الله المتين، جلد 1، صفحه289 و 294.

وقتي مؤذن به حي علي خير العمل مي‌رسيد، رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي‌گفتند لا حول و لا قوة إلا بالله.

پس به سه تن از معصومين و سه تن از صحابه، كه سيره آنها، گفتن حي علي خير العمل بوده اشاره شد. از معصومين: اميرالمؤمنين عليه السلام و امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و از صحابه: بلال و ابو محذوره و ابو رافع بودند.

عقيل بن ابي طالب از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

عقيل برادر اميرالمؤمنين عليه السلام است كه حافظ علوي مي‌گويد:

أن عقيل بن ابيطالب كان يؤذن بحي علي خير العمل إلي أن فارق الدنيا.

عقيل بن ابي طالب تا آخرين لحظات عمرش، در اذان، حي علي خير العمل مي‌گفت.

الأذان بحي علي خير العمل حافظ علوي، ص 28

زيد بن ارقم از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

يكي ديگر از صحابه، زيد بن ارقم است كه شوكاني در نيل الأوتار، جلد 2، صفحه44 نقل مي‌كند:

أن زيد بن أرقم كان يؤذن بحي علي خير العمل.

زيد بن ارقم در اذان خود «حي علي خير العمل» مي‌گفت.

ايشان مي‌گويد «كان يؤذن»، يعني بر اين عمل استمرار داشت.

عبد الله بن عباس از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

نهمين نفر از صحابه، عبدالله بن عباس حبر الأمة است كه باز حافظ علوي نقل مي‌كند كه:

كان علي بن ابيطالب و الحسن و الحسين و عقيل بن ابيطالب و إبن عباس و عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفيه يؤذنون إلي أن فارقوا الدنيا فيقولون حي علي خير العمل و يقولون لم يزل في الأذان.

علي بن ابي طالب و حسن و حسين و عقيل بن ابي طالب و ابن عباس و عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفيه تا پايان عمر خود در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفتند.

الأذان بحي علي خير العمل حافظ علوي، ص 54 همين كتاب با تحقيق محمد سالم عزان، ص 109

عبدالله بن عمر از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

دهمين نفر از صحابه، عبدالله بن عمر است. از او روايات زيادي (بيش از 20 روايت) داريم كه در اذان حي علي خير العمل مي‌گفت. روايت در سنن بيهقي است كه مي‌گويد:

أنه يقول ذلك (حي علي خير العمل) في أذانه.

عبد الله بن عمر در اذان خود «حي علي خير العمل» مي‌گفت.

سنن كبري بيهقي، ج 1، ص 425.

عبدالرزاق استاد بخاري متوفاي 235 هجري، مي‌گويد:

أن إبن عمر كان إذا قال في الأذان حي علي الفلاح قال حي علي خير العمل.

فرزند عمر هر گاه اذان مي‌گفت: «حي علي الفلاح» و «حي علي خير العمل» مي‌گفت.

المصنف عبدالرزاق، ج 1، ص 460، ح 1786 جامع إبن أبي شيبه، ج 1، ص 145 محلي ابن حزم، ج 3، ص 160 سيره حلبي، ج 2، ص 105 كنز العمال، ج 8، ص 342، ح 23174 و ص 345، ح 23188.

در كتاب الأذان حافظ علوي و الإعتصام بحبل الله المتين قاسم بن محمد زيدي متوفاي 1029 هجري نقل مي‌كنند:

عن زيد بن محمد عن نافع: أن إبن عمر كان إذا أذن قال حي علي خير العمل.

از ابن عون از نافع روايت شده: فرزند عمر هميشه در اذن خود «حي علي خير العمل» مي‌گفت.

و در كتاب مراتب الإجماع ابن حزم اندلسي، صفحه 27، از جمله مواردي كه ادعاي اجماع كرده، همين قضيه حي علي خير العمل عبدالله بن عمر است و بعد از نقل اين بحث، مي‌گويد:

و بحثت عن هذين الإسنادين في حي علي خير العمل، فوجدتهما صحيحين إلي إبن عمر و زين العابدين.

من هر دو سند روايت «حي علي خير العمل» را بررسي كرده و هر دو سند را كه ابن عمر و زين العابدين مي‌رسد را صحيح يافتم. 

احكام الأحكام ابن حزم، ج4 ، ص 593 الروض النضير، ج 1، ص 542 - الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 310.

اينها رواياتي است كه دلالت مي‌كند بر اين كه عبدالله بن عمر، به صورت ثابت و مستمر، در اذانش حي علي خير العمل مي‌گفت. بعضي از روايات هم هست كه مي‌گويد بعضي وقت‌ها مي‌گفت و بعضي وقت‌ها نمي‌گفت.

بيهقي در سنن نقل مي‌كند از نافع كه:

كان إبن عمر أحيانا إذا قال حي علي الفلاح قال علي إثرها حي علي خير العمل.

ابن عمر گاهي از اوقات در اذان خود پس از «حي علي الفلاح» ، «حي علي خير العمل» مي‌گفت.

سنن البيهقي الكبرى، ج 1، ص 1102، اسم المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي الوفاة: 458، دار النشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994، تحقيق: محمد عبد القادر عطا.

باز در همان صفحه از سندي ديگر نقل مي‌كند كه:

كان إبن عمر لا يؤذن في سفره و كان يقول حي علي الفلاح و أحيانا يقول حي علي خير العمل.

فرزند عمر در سفر اذان نمي‌گفت و هر گاه «حي علي الفلاح» مي‌گفت گاهي «حي علي خير العمل» مي‌گفت.

سنن البيهقي الكبرى، ج 1، ص 1102، اسم المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي الوفاة: 458، دار النشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994، تحقيق: محمد عبد القادر عطاـ مصنف إبن أبي شيبه، ج 1، ص 196

باز هم در همان صفحه از سنن بيهقي از ليث سعد از نافع نقل مي‌كند كه:

   كان إبن عمر ربما زاد في أذانه حي علي خير العمل.

ابن عمر گاهي در اذان خود «حي علي خير العمل» مي‌گفت.

سنن البيهقي الكبرى، ج 1، ص 1102، اسم المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي الوفاة: 458، دار النشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994، تحقيق: محمد عبد القادر عطاـ مصنف إبن أبي شيبه، ج 1، ص 196

عبد الرزاق استاد بخاري در كتاب المصنف، جلد 1، صفحه 464، حديث 1797 مي‌گويد:

عن إبن عمر أنه كان يقيم الصلاة في السفر، يقولها مرتين أو ثلاثا يقول حي علي الصلاة حي علي الصلاة، حي علي خير العمل.

فرزند عمر در سفر اقامه مي‌گفت و دو مرتبه يا سه مرتبه مي‌گفت: «حي علي الصلاه، حي علي الصلاه، حي علي خير العمل».

المصنف، ج 1، ص 464، اسم المؤلف:  أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي

 

در سفر فقط اقامه مي‌گفت و اذان را نمي‌گفت و در اقامه گاهي دو مرتبه و گاهي سه مرتبه مي‌گفت: حي علي الصلاه حي علي الصلاه، حي علي خير العمل.

اينها مسائل دين را به بازي گرفته‌اند و دل بخواهي عمل مي‌كنند و تعبد در كار نيست و اين از مصائب تاريخ اسلام است. اينها مي‌گويند نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مجتهد بود و ما هم مجتهد، ما هم به اجتهاد خود عمل مي‌كنيم و.... يكي از الطاف الهي خداوند بر ما، همين ائمه عصمت و طهارت (عليهم السلام) و ولايت ايشان است و قدر اين نعمت را نمي‌دانيم.

ابن حزم تعبيري دارد و مي‌‌گويد:

وَلَقَدْ كان يَلْزَمُ من يقول في مِثْلِ هذا عن الصَّاحِبِ مِثْلُ هذا لاَ يُقَالُ بِالرَّأْيِ أَنْ يَأْخُذَ بِقَوْلِ ابْنِ عُمَرَ في هذا فَهُوَ عنه ثَابِتٌ بِأَصَحِّ إسْنَادٍ.

از اين سخن ابن عمر لازم مي‌آيد كه اگر كسي (حي علي خير العمل) بگويد، قول به رأي نگفته و عمل به اجتهاد كرده و اين جمله در اذان از ابن عمر، با صحيح‌ترين سند‌ها ثابت است.

المحلى، ج 3، ص 160، اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد، الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي

زين الدين عراقي كه از فقهاي بنام اهل سنت است، نقل مي‌كند:

أما حي علي خير العمل فذكر ابن حزم أنه صح عن عبدالله بن عمر عن أبي أمامه، سهل بن حنيف، أنهما كانا يقولان في أذانهما حي علي خير العمل.

اما حي علي خير العمل را ابن حزم ذكر كرده و سند اين سخن از عبد الله بن عمر از ابي امامه از سهل بن حنيف صحيح است و آن دو نفر در اذان خود «حي علي خير العمل» مي‌گفتند.

الروض النضير، ج 1، ص 541 - الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 311.

در مختصر از شرح ابن دقيق العيد بر كتاب عمده كه عزيزان دقت كنند و بعدا شايد به اين دو كتاب بيشتر برخورد كنيم و يكي از شخصيت‌هاي برجسته اهل سنت كه وهابيت هم حساسيت دارند بر او، ابن دقيق العيد است و اسمش احمد بن علي متوفاي 723 هجري است. ايشان كتابي دارد بر كتاب عمدة بدر الدين ابن فرهون متوفاي 679 هجري و از كتاب‌هاي معتبر فقهي اهل سنت است و برايش ارزش قائل‌اند و حدود 12 شرح عمده نوشته‌اند براي او، و اين كتاب مثل كتاب شرائع و عروه ما است كه شرح‌هاي زيادي بر آن نوشته شده؛ و در خيلي از دروس خارج اهل سنت، ملاك استنباط احكام، غالبا شروحي است كه بر عمده ابن فرهون نوشته شده است. آقاي ابن دقيق العيد تعبيرش اين است كه:

قد صح بالسند الصحيح أن زين العابدين و عبدالله بن عمر أذنا بحي علي خير العمل إلي أن ماتا.

با سند صحيح ثابت شده و امام زين العابدين عليه السلام و عبدالله بن عمر، تا هنگام مرگ، در اذان، حي علي خير العمل را مي‌گفتند.

الروض النضير، ج 1، ص 542.

البته روايات در مورد عبدالله بن عمر زياد است و من اين چند روايت را گزينش كرده‌ام.

جابر بن عبد الله انصاري از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

يازدهمين نفر جابر بن عبدالله انصاري متوفاي حدود 68 هجري است. ايشان نقل مي‌كند كه در زمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم:

كان علي عهد رسول الله يقول المؤذن بعد قوله حي علي الفلاح، حي علي خير العمل؛ فلما كان عمر بن الخطاب في خلافته نهي عنه؛ كراهةً عن ينكل عن جهاد.

در زمان رسول خدا صلّي الله عليه و آله مؤذن در اذان خود «حي علي الفلاح و حي علي خير العمل» مي‌گفت؛ اما عمر در زمان خلافتش به خاطر ترس از اين كه جهاد ترك شود از اين كار نهي نمود.

عمر وقتي به خلافت رسيد، از حي علي خير العمل نهي كرد؛ و ترسيد براي اين كه مردم از جهاد روي بگردانند و روي به نماز ببرند.

در زمان عمر كه فتوحات زيادي انجام شد، مردم به جهاد رغبتي نشان نمي‌دادند و حتي از فضائل جهاد هم زياد گفته مي‌شد، ولي مردم مي‌گفتند اگر واقعا جهاد اين همه فضيلت داشت، چرا به جهاد خير العمل نمي‌گويند و به نماز مي‌گويند؟ و ما همين جا در مدينه مي‌مانيم و عمل به حي علي خير العمل مي‌كنيم؛ و اين واژه حي علي خير العمل، بهانه‌اي بود براي فرار از جهاد و به خاطر همين قضيه، عمر دستور داد كه حي علي خير العمل را از اذان حذف كنند و ديگر در اذان گفته نشد. اين دلالت مي‌كند بر اين كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آن را نسخ نكرده است؛ مانند متعه كه در زمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اجرا مي شد، ولي عمر آن را حرام كرد به همراه متعه حج.

عبد الله بن جعفر از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

دوازدهمين نفر از صحابه، عبدالله بن جعفر متوفاي 80 هجري است كه حافظ علوي از عبيده سلماني نقل مي كند كه:

أن عبدالله بن جعفر كان يؤذن بحي علي خير العمل إلي أن فارق الدنيا.

عبدالله بن جعفر تا آخرين لحظات عمر خود، حي علي خير العمل را در اذان مي‌گفت.

الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي، ص 54 - الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 294.

محمد بن حنفيه از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

سيزدهمين نفري كه مقيد بود از صحابه به گفتن حي علي خير العمل در اذان، محمد بن حنفيه فرزند اميرالمؤمنين عليه السلام بود.

جاء رجل إلي محمد بن الحنفيه فقال له بلغنا أن الأذان هو رؤياً رأها رجل من الأنصار، فقصّها علي رسول الله و أمر بلالا فأذن بتلك الرؤيا، فقال له محمد بن الحنفيه إنما يقول بهذا الجاهل من النار، إن أمر الأذان أعظم من ذلك إنه لما أسري برسول الله سمع ملكا يقول الله أكبر الله أكبر، فقال عزوجل أنا كذلك أنا الأكبر لاشئ أكبر مني إلي أن قال حي علي خير العمل. فقال الله هي أزكي الأعمال عندي و أحبها إلي.

شخصي نزد محمد بن حنفيه آمد و گفت: به ما خبر رسيده است كه اذان خوابي بوده است كه يكي از انصار آن را ديده و بعد براي رسول خدا تعريف نموده، آن حضرت‌ نيز بلال را امر نموده تا طبق همان خواب اذان بگويد. محمد بن حنفيه در پاسخ گفت اين حرف را كسي مي‌زند كه از آتش دوزخ بي خبر باشد، اذان امري بسيار بزرگ‌تر و با اهميت‌تر از آن است كه مي‌گويند. رسول در آن شبي كه به معراج سير دادند از ملكي شنيد كه اين گونه مي‌گفت: «الله أكبر، الله أكبر» خداوند عزوجل فرمود: من اين چنين هستم. من از هر چيز بر‌تر هستم و كسي بر‌تر و بالاتر از من نيست. ملك گفت: «حي علي خير العمل». خداوند فرمود: اين عمل (نماز) نزد من از شايسته‌ترين و بهترين اعمال است.

الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي، ص 57 - الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 285.

باز هم از عبيده سلماني از محمد بن الحنفيه نقل مي‌كند:

عن محمد بن الحنفيه أنه كان يؤذن إلي أن فارق الدنيا فيقول حي علي خير العمل.

محمد بن حنفيه تا آخرين لحظات عمر خود، حي علي خير العمل را در اذان مي‌گفت.

الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي به تحقيق عزان، ص 109.

انس بن مالك از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

چهاردهمين نفري كه مقيد بود به حي علي خير العمل گفتن در اذان،‌ أنس بن مالك متوفاي 91 هجري، خادم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود.

عن ثابت عن أنس قال رسول الله بينما أنا نائم إذ أتاني جبرئيل، فهمزني برجله فأستيقظت، فجلست فلم أر شيئا، ثم أتاني الثانية فهمزني فاستيقظت، فأخذت بعضدي، فجعلني في شئ كوكر الطير، فما طرقت بصري طرفةً، رجعت إلي الأرض، فأتي به مكانا، فقال أتدري أين أنت، قلت لا يا جبرئيل، قال هذا بيت المقدس، ثم قام جبرئيل فجعل سبابته اليمني في أذنه اليمني و أذن مثني مثني، يقول في أحدها حي علي خير العمل، إذا قضي أذانه أقام الصلاة مثني مثني، فقال في آخرها: قد قامت الصلاة و فبرق نور من السماء و...

من خوابيده بودم كه جبرئيل آمد با پايش مرا تكان داد و بيدار شدم و چيزي نديدم، دوباره آمد با پايش مرا تكان داد و بيدار شدم و از دست من گرفت و مرا در چيزي شبيه لانه پرنده قرار داد و مرا برد بالا و پس از مدتي آورد زمين، جبرئيل گفت مي‌داني كجا هستي؟ گفتم: نه، گفت: اينجا بيت المقدس است. سپس جبرئيل انگشت سبابه راستش را روي گوش راستش گذاشت و اذان گفت: دوتا دوتا، و در يكي از آنها گفت حي علي خير العمل، سپس دوتا دوتا اقامه گفت و نوري از آسمان پديدار شد و... [كه داستان خيلي مفصل است.]

الأذان بحي علي خير العمل محمد سالم عزان، ص 27 - بحار الأنوار، ج 18، ص 317 ـ سعد السعود سيد بن طاووس، ص 100.

البته ما معتقديم كه نبي مكرم صلي الله عليه و آله و سلم اذاني را كه از اول بعثت مي‌خواندند،‌ به همين شكلي بود كه از طريق ائمه عليهم السلام به ما رسيده و با حي علي خير العمل بوده و اين نقل هم از باب اين است كه حضرت جبرئيل هم در شب معراج اين چنين اذان گفت؛ و با توجه به برخي روايات، تشريع اذان قبل از اينها بوده، حتي تشريع اذان و نماز، قبل از رسيدن نبي مكرم صلي الله عليه و آله و سلم به مقام نبوت است كه قبلا مفصل خوانديم.

بعدا بحث خواهيم كرد كه چرا حي علي خير العمل حذف شد و ساير فقرات اذان مثل حي علي الصلاة و حي علي الفلاح حذف نشد؟

ابو أمامه از صحابه‌اي است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

شانزدهمين فرد هم ابي أمامه است كه در كلام ابن حزم در محلي، جلد 3، صفحه160 آمده:

وقد صَحَّ عَنِ ابْنِ عُمَرَ وَأَبِي أُمَامَةَ بن سَهْلِ بن حُنَيْفٍ أَنَّهُمْ كَانُوا يَقُولُونَ في أَذَانِهِمْ حَيَّ على خَيْرِ الْعَمَلِ

سند صحيح داريم كه ابن عمر و ابي أمامه بن سهل بن حنيف، در اذان خود حي علي خير العمل مي‌گفتند.

المحلى، ج 3، ص 160، اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد، الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي

امام باقر عليه السلام در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

هفدهمين فرد از افراد، آقا امام باقر عليه السلام است كه اهل سنت او را جزء اتباع تابعين به حساب مي‌آورند، و سند را  به خالد بن اسماعيل محزومي عن جعفر بن محمد ختم مي‌كند:

كان أبي إذا أذن للصلاة، قال: حي علي الفلاح حي علي الفلاح، حي علي خير العمل حي علي خير العمل، ثم يقول: يا بني! هذا النداء الأول.                

امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: وقتي پدرم امام باقر عليه السلام براي نماز اذان مي‌گفت، مي‌گفت: حي علي الفلاح حي علي الفلاح، حي علي خير العمل حي علي خير العمل و سپس مي‌گفت: اين نداي اول است براي نماز.

الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 306.

حافظ علوي از دو طريق نقل مي‌كند از جابر بن يزيد جعفي كه:

أن أبي جعفر عليه السلام قال أذاني و أذان آبائي، النبي و علي و الحسن و الحسين و علي بن الحسين حي علي خير العمل حي علي خير العمل.

امام باقر عليه السلام فرمودند: اذان من و اذان پدرم و اذان جدم رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين عليه السلام و امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و امام سجاد عليه السلام، بر حي علي خير العمل بوده است.

الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي، ص 54، ح 74 - الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 294.

البته روايتي كه از امام سجاد عليه السلام نقل شد 40 روايت از 40 طريق مستقل بود كه نقل مي‌كنند كه اذان امام سجاد عليه السلام بر حي علي خير العمل بوده و در بعضي از قسمت‌ها مي‌شود ادعاي تواتر كرد و تواتر هم نشود، مستفيض در حد اعلاء هست.

زيد بن علي بن الحسين از كساني است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

هجدهمين نفر كه ملتزم به حي علي خير العمل در اذان بوده، زيد بن علي بن الحسين عليه السلام است كه در سال 121 هجري شهيد شد. راوي مي‌گويد:

كان زيد بن علي يأمر المؤذن أن يقول في الأذان: حي علي خير العمل.

زيد بن علي مؤذن را امر مي‌نمود تا در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت.

همچنين يزيد بن معاوية بن اسحاق مي‌گويد:

و قد أمنا أهل الشام فأمر زيد بن علي معاوية بن اسحاق فقال أذن بحي علي خير العمل.

ما در جائي بوديم به نام جبانه، و در آنجا از اهل شام در امان بوديم، زيد معاويه بن اسحاق را دستور دارد كه اذان بگويد با حي علي خير العمل.

مسند امام زيد، ص 83- الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي، ص 37، ح 172

از اين روايت استفاده مي‌شود كه اهل شام، مانع گفتن اذان به حي علي خير العمل بودند.

يحيي بن زيد بن علي از كساني است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

نوزدهمين نفر يحيي بن زيد بن علي، متوفاي 125 هجري است. البته بعد از شهادت زيد، فرزندان زيد، خصوصا يحيي، به صورت مخفيانه زندگي مي‌كردند؛ حتي مي‌گويند كه يحيي در يكي از شهرهاي عراق، با بردن آب چاه با شتر براي مردم، زندگي خود را تأمين مي‌كرد.

الآن نام راوي در ذهنم نيست كه مي‌گويد من با يحيي بن زيد كاملا آشنا و رفيق بودم و با هم درد دل مي‌كرديم و آخرين لحظات عمر او بود و وصيت كرد به من كه كارهاي او را انجام دهم؛ ديدم در اين حين، زار زار گريه مي‌كند، پرسيدم چرا گريه مي‌كني؟ گفت گريه‌ام براي مظلوميت اهل بيت عليهم السلام است؛ فرزندانم به سن 15، 18 و 20 سالگي رسيده‌اند، ولي هيچ كدامشان نمي‌دانند كه فرزندان حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها هستند و من جرأت نكردم به اينها بگويم كه شما سيد و اولاد حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها هستيد.

عن حسان قال: أذنت ليحيي بن زيد بخراسان فأمرني أن أقول: حي علي خير العمل.

حسان مي‌گويد: براي يحيي بن زيد در خراسان اذان گفتم او مرا امر كرد تا در اذان خود«حي علي خير العمل» بگويم.

الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي، ص 76 أمالي احمد بن عيسي، ج 1، ص 97 - الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 281.

محمد بن زيد بن علي از كساني است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

يكي ديگر از كساني كه مقيد بود به حي علي خير العمل در اذان، محمد بن زيد بن علي برادر يحيي بن زيد بود.

احمد بن مفضل قال: سألت محمد بن زيد بن علي عن الأذان، فقال مرتين مرتين الله، اكبر الله اكبر، ثم ذكر فيه حي علي خير العمل.

احمد بن مفضل گفت: از محمد بن زيد بن علي از چگونگي اذان سؤال كردم گفت: دوتا دوتا الله اكبر را گفت و در اذان خود «حي علي خير العمل» گفت.

الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي، ص 88.

محمد بن عمر بن علي بن ابي طالب از كساني است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

يكي ديگر از كساني كه مقيد به حي علي خير العمل در اذان، محمد بن عمر بن علي بن ابي طالب است، كه پدرش در كربلا در ركاب آقا امام حسين عليه السلام شهيد شد.

ابراهيم بن عبدالله بن حسن از كساني است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

بيست و دومين نفر، ابراهيم بن عبد الله بن حسن است.

كان ابراهيم بن عبد الله بن حسن يأمر أصحابه إذا كانوا في البادية يزيدون في الأذان: حي علي خير العمل.

وقتي در بيابان بودند به اصحاب خود دستور دادند كه حي علي خير العمل بگويند و در شهر جرأت اين كار را نداشتند.

الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي، ص 84.

امام صادق عليه السلام در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

بيست و سومين نفر، آقا امام صادق عليه السلام است كه در منابع متعدد آمده، كه آقا امام صادق عليه السلام هم در عمل و هم در روايت، در اذان خود حي علي خير العمل مي‌فرمودند.

الإعتصام بحبل الله المتين، ج 1، ص 293 - الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي، ص 85.

حسين بن علي، شهيد فخ از كساني است، كه در اذان «حي علي خير العمل» مي‌گفت

بيست و چهارمين نفر، حسين بن علي، شهيد فخ است كه عليه دودمان اموي قيام كرد و در سال 169 هجري در بيرون كوفه او و يارانش را شهيد كردند و سرهايشان را بر نيزه گذاشتند و همسران و اهل بيتشان را هم به اسيري بردند.

الأذان بحي علي خير العمل، حافظ علوي، ص 89 و با تحقيق محمد سالم عزان، ص 148، ح 188

بحث بعدي ما ادعاي اجماع اهل بيت عليهم السلام يا عترت است در منابع اهل سنت كه اينان همگي در اذان، حي علي خير العمل مي‌گفتند.

ادعاي اهل سنت مبني بر اجماع اهل بيت عليهم السلام بر گفتن حي علي خير العمل در اذان

بحث ما در حي علي خير العمل به اينجا رسيد كه 24 نفر از صحابه و تابعين و اتباع تابعين را ذكر كرديم كه مقيد بودند به حي علي خير العمل در اذان. بحث امروز روي عبارتي است كه در كتب اهل سنت و زيدي مذهب‌ها است مبني بر اجماع اهل بيت عليهم السلام بر حي علي خير العمل.

آقاي حموي از استوانه‌هاي علمي اهل سنت و صاحب كتاب معجم الأدباء، از صنعاني در انصاب و در ترجمه عمر بن ابراهيم بن محمد متوفاي 539 كه از نواده‌هاي شهيد زيد است؛ بعد از شرح حال ايشان مي‌گويد: من زيدي مذهب هستم، ولي بر مبناي ابوحنيفه فتوا مي‌دهم؛ تا اين كه صنعاني مي‌گويد:

وكنت ألازمه طول مقامي بالكوفة في الكور الخمس ما سمعت منه في طول ملازمتي له شيئا في الإعتقاد أنكرته غير أني كنت يوما قاعدا في باب داره وأخرج لي شذرة من مسموعاته وجعلت أفتقد فيها حديث الكوفيين فوجدت فيها جزءا مترجما بتصحيح الأذان بحي على خير العمل فأخذته لأطالعه فأخذه من يدي وقال هذا لا يصلح لك له طالب غيرك ثم قال ينبغي للعالم أن يكون عنده كل شيء فإن لكل نوع طالبا.

من در مدتي كه در كوفه ملازم وي بودم، چيزي بر خلاف عمل اهل سنت از او نديدم جز اين كه روزي در منزل او نشسته بودم و يك اوراقي از نوشته‌هايش را براي من در آورد و ديدم در آنجا نوشته تصحيح الأذان بحي علي خير العمل؛ برداشتم كه مطالعه كنم، ايشان از من گرفت و گفت كه صلاح نيست شما اين جزوه را بخواني، اينها يك طالب و مشتري دارد كه شما آن نيستي؛ بعد از اين كه فهميد من موضوع را فهميدم گفت: سزاوار است براي عالم كه همه چيز داشته باشد و هر نوعي از علوم يك طالبي دارد.

معجم الأدباء أو إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب، ج 4، ص 428، اسم المؤلف: أبو عبد الله ياقوت بن عبد الله الرومي الحموي، الوفاة: 626، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 هـ - 1991م، الطبعة: الأولى.

بزرگان شيعه در گفتن «حي علي خير العمل» در تقيه به سر مي‌بردند

اينها نشان مي‌دهد كه، عده‌اي از بزرگان شيعه كه در تقيه به سر مي‌بردند، يك كتابچه يا جزوه‌اي داشتند مربوط به تصحيح حي علي خير العمل، در اختيارشان بوده و مقيد بودند كه افراد بيگانه آن را نبيند.

از علماي بزرگ اهل سنت شوكاني است كه مذهب زيديه دارد و حتي وهابيت نيز براي او ارزش بسياري قائل است و مطلب زيبا و مفصلي در اين زمينه دارد كه حيف است آن را نگويم، وي مي‌گويد:

وَالتَّثْوِيبُ زِيَادَةٌ ثَابِتَةٌ فَالْقَوْلُ بها لازِمٌ، ... وَالْحَدِيثُ ليس فيه ذِكْرُ حَيَّ على خَيْرِ الْعَمَلِ وقد ذَهَبَتْ الْعِتْرَةُ إلَى إثْبَاتِهِ وَأَنَّهُ بَعْدَ قَوْلِ الْمُؤَذِّنِ حَيَّ على الْفَلاحِ قالوا يقول مَرَّتَيْنِ حَيَّ على خَيْرِ الْعَمَلِ وَنَسَبَهُ الْمَهْدِيُّ في الْبَحْرِ إلَى أَحَدِ قَوْلَيْ الشَّافِعِيِّ وهو خِلافُ ما في كُتُبِ الشَّافِعِيَّةِ فَإِنَّا لم نَجِدْ في شَيْءٍ منها هذه الْمَقَالَةَ بَلْ خِلافُ ما في كُتُبِ أَهْلِ الْبَيْتِ قال في الانْتِصَارِ إنَّ الْفُقَهَاءَ الْأَرْبَعَةَ لا يَخْتَلِفُونَ في ذلك يَعْنِي في أَنَّ حَيَّ على خَيْرِ الْعَمَلِ ليس من أَلْفَاظِ الْأَذَانِ وقد أَنْكَرَ هذه الرِّوَايَةَ الْإِمَامُ عِزُّ الدِّينِ في شَرْحِ الْبَحْرِ وَغَيْرُهُ مِمَّنْ له اطِّلاعٌ على كُتُبِ الشَّافِعِيَّةِ ، ( احْتَجَّ الْقَائِلُونَ بِذَلِكَ ) بِمَا في كُتُبِ أَهْلِ الْبَيْتِ كَأَمَالِيِّ أَحْمَدَ بن عِيسَى وَالتَّجْرِيدِ وَالْأَحْكَامِ وَجَامِعِ آلِ مُحَمَّدٍ من إثْبَاتِ ذلك مُسْنَدًا إلَى رسول اللَّهِ قال في الْأَحْكَامِ وقد صَحَّ لنا أَنَّ حَيَّ على خَيْرِ الْعَمَلِ كانت على عَهْدِ رسول اللَّهِ يُؤَذَّنُ بها ولم تُطْرَحْ إلَّا في زَمَنِ عُمَرَ وَهَكَذَا قال الْحَسَنُ بن يحيى رُوِيَ ذلك عنه في جَامِعِ آلِ مُحَمَّدٍ وَبِمَا أَخْرَجَ الْبَيْهَقِيُّ في سُنَنِهِ الْكُبْرَى بِإِسْنَادٍ صَحِيحٍ عن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ أَنَّهُ كان يُؤَذِّنُ بِحَيَّ على خَيْرِ الْعَمَلِ أَحْيَانًا. وروي فيها عن عَلِيِّ بن الْحُسَيْنُ أَنَّهُ قال هو الْأَذَانُ الْأَوَّلُ وَرَوَى الْمُحِبُّ الطَّبَرِيُّ في أَحْكَامِهِ عن زَيْدِ بن أَرْقَمَ أَنَّهُ أَذَّنَ بِذَلِكَ قال الْمُحِبُّ الطَّبَرِيُّ رَوَاهُ بن حَزْمٍ وَرَوَاهُ سَعِيدُ بن مَنْصُورٍ في سُنَنِهِ عن أبي أُمَامَةَ بن سَهْلٍ الْبَدْرِيِّ ولم يَرْوِ ذلك من طَرِيقٍ غَيْرِ أَهْلِ الْبَيْتِ مَرْفُوعًا وَقَوْلُ بَعْضِهِمْ وقد صَحَّحَ بن حَزْمٍ وَالْبَيْهَقِيُّ وَالْمُحِبُّ الطَّبَرِيُّ وَسَعِيدُ بن مَنْصُورٍ ثُبُوتَ ذلك عن عَلِيِّ بن الْحُسَيْنِ.

تثويب (الصلاة خير من النوم) در اذان،  ثابت و گفتن آن لازم است، حديثي كه در اذان است و مشتمل بر تثويب است، ذكر حي علي خير العمل را ندارد؛ عترت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) همگي نظرشان بر اثبات حي علي خير العمل در اذان است و مؤذن دو مرتبه حي علي خير العمل را بعد از حي علي الفلاح مي‌گويد. صاحب كتاب البحر الزخار گفته: يكي از نظرات شافعي، حي علي خير العمل است. در كتاب‌هاي شافعي، ما اين نظريه را نديديم. شوكاني در انتصار مي‌گويد: فقهاي چهارگانه در اين قضيه اختلاف ندارند كه حي علي خير العمل در اذان نيست، كساني كه معتقد به حي علي خير العمل هستند احتجاج كرده‌اند در كتاب‌هاي مذهب اهل بيت عليهم السلام مثل امالي احمد بن عيسى و تجريد و احكام و جامع آل محمد، بر اثبات حي علي خير العمل و نسبت داده‌اند آن را به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)؛ در كتاب احكام گفته‌اند: حي علي خير العمل در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده، و به حي علي خير العمل اذان داده مي‌شد و حي علي خير العمل كنار گذاشته نشد جز در زمان عمر؛ همچنين بيهقي در سنن كبري با سند صحيح از عبدالله بن عمر آورده كه او گاهي حي علي خير العمل را در اذان مي‌گفت و از علي بن حسين (عليهما السلام) روايت مي‌كند كه اين اذان اول است، و... اين نظريه سعيد بن منصور از ابي امامه و زيد بن ارقم ‌از غير طريق اهل بيت (عليهم السلام) نيامده، و ابن حزم و طبري و بيهقي و طبري با سند صحيح آورده‌اند كه علي بن حسين عليه السلام در اذان مقيد بوده به حي علي خير العمل.

نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج 2، ص 19، اسم المؤلف:  محمد بن علي بن محمد الشوكاني، الوفاة: 1255، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1973

القاضي زيد بن محمد بن كلاري كه از بزرگان زيديه و از اتباع المؤيد بالله، كه از ائمه زيديه است مي‌گويد:

التأذين به (أي بحي علي خير العمل) إجماع أهل البيت لا يختلفون فيه، و لم يرو عن أحد منهم منعه و إنكاره، و إجماعهم عندنا حجة يجب إتباعها.

اجماع اهل بيت عليهم السلام اين است كه حي علي خير العمل را در اذان مي‌گفتند و هيچكدام اختلافي ندارند؛ از هيچيك از اهل بيت عليهم السلام در منع و انكار حي علي خير العمل روايتي وارد نشده است؛ و اجماع اهل بيت عليهم السلام نزد ما حجت و تبعيت از اين اجماع براي ما واجب است.

شرح قاضي زيد للتحرير

محمد بن مطهر متوفاي 728 مي‌گويد:

و يؤذن بحي علي خير العمل، و الوجه لذلك إجماع أهل البيت.

اذان بايد به حي علي خير العمل باشد و اين به خاطر اجماع اهل بيت (عليهم السلام) است.

المنهج الحلي شرح مسند الإمام زيد بن علي، ‌ج 1، ص 77.

علامه صلاح بن احمد متوفاي 1048 مي‌گويد:

أجمع أهل البيت علي التأذين بحي علي خير العمل.

اهل بيت عليهم السلام اجماع دارند بر اذان به حي علي خير العمل.

شرح الهداية، ص 294.

علامه شرفي متوفاي 1055 مي‌گويد:

و على الجملة فهو (أي الأذان بحي على خير العمل) إجماع أهل البيت و إنما قطعه عمر.

حي علي خير العمل اجماع اهل بيت عليهم السلام است و كسي كه حي علي خير العمل را از اذان جدا كرد، عمر بن خطاب بود.

ضياء ذوي الأبصار، ج 1، ص 61.

و علامة محقق حسن بن أحمد جلال متوفاى 1048 هجري مي‌گويد:

إتفاق العترة على التأذين بحي على خير العمل: و إجماع العترة و علي عليهم السلام معصومان عن تعمد البدعة.

اجماع اهل بيت عليهم السلام و علي عليه السلام بر حي علي خير العمل است كه اينان معصوم از بدعت هستند.

حي علي خير العمل بين الشرعية و الإبتداع، ص 72.

آقاي محمد سالم عزان كه محقق كتاب الأذان بحي علي خير العمل حافظ علوي است مي‌گويد:

قال شيخنا السيد العلامة مجد الدين قد صح إجماع اهل البيت.

اجماع أهل بيت (عليهم السلام) براي ما ثابت شده و صحيح است به حي علي خير العمل.

همچنين در امالي احمد بن عيسي از علماي بزرگ زيدي مذهب مي‌گويد:

ذهب آل محمد أجمع إلي إثبات حي علي خير العمل مرتين في الأذان بعد حي علي الفلاح.

تمام آل محمد (عليهم السلام) نظرشان اثبات حي علي خير العمل است.

در شرح أزهار، جلد 1، صفحه 223 مي‌گويد:

و منهما (من جملة ‌الاذان و الإقامة) حي علي خير العمل، للأدلة الواردة المشهورة عند ائمة العترة و شيعتهم و أتباعهم و كثير من الأمة المحمدية التي شحنت بها كتبهم، قال الهادي إلي الحق يحيى بن الحسين عليكم في الأحكام و قد صح لنا أن حي على خير العمل كانت على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله يؤذنون بها و لم تطرح إلا في وقت عمر بن الخطاب رضي الله عنه، فإنه أمر يطرحها و قال أني أخاف أن يتكل الناس على ذلك و يتركون الجهاد.

حي علي خير العمل هم جزء اذان و اقامه است به خاطر أدله‌اي كه وارد شده و مشهور است نزد ائمه عترت (عليهم السلام) و شيعه و اتباع عترت و أكثر امت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، و كتاب‌هايشان هم مملو از حي علي خير العمل است. و جناب هادي إلي الحق در كتاب احكام مي‌گويد: اذان به حي علي خير العمل از بين نرفت و منع نشد، مگر در زمان عمر بن خطاب كه او امر كرد به كنار گذاشتن حي علي خير العمل، و مي‌گفت مي‌ترسم مردم به نماز اشتغال بورزند و از جهاد بمانند.

أما حي علي خير العمل فلم تزل علي عهد رسول الله حتي قبضه الله، و في عهد أبي بكر حتي مات، و إنما تركها عمر و أمر بذلك و فقيل له: لم تركتها؟ قال لئلا يتكل الناس عليها و يتركوا الجهاد.

در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تا آخرين لحظات عمرش، حي علي خير العمل گفته مي‌شد، در زمان ابوبكر هم حي علي خير العمل بود تا اين كه از دنيا رفت، در زمان عمر، عمر دستور به ترك آن داد و گفته شد كه چرا آن را ترك كردي؟ گفت ترسيدم كه مردم تكيه كنند بر نماز و جهاد را ترك كنند.

المنتخب، ص30.

بعدا إن شاء الله خواهيم گفت كه ترك حي علي خير العمل،‌ نوعي مخالفت با ائمه عصمت و طهارت (عليهم السلام) بود؛ چون در روايات شيعه و در برخي روايات أهل سنت آمده كه تعبير كرده‌اند حي علي خير العمل را به ولايت اهل بيت (عليهم السلام) يا به ولايت علي (عليه السلام).

صنعاني از علماي بزرگ زيدي و مورد توجه وهابيت است، مي‌گويد:

إن صح أجماع أهل البيت (يعني علي شرعية حي علي خير العمل)، فهو حجة ناهضة.

اگر صحيح باشد اجماع أهل بيت (عليهم السلام) ( يعني اجماع بر شرعي بودن حي علي خير العمل)، اين يك حجت محكم است.         

حي علي خير العمل بين الشرعية و الإبتداع، ص 68 - البحر الزخار، ج 2، ص 191 - شرح الأزهار، ج 1، ص 223 - الأحكام، ج 1، ص 84.

و همچنين نقل مي‌كند از مقبلي ائمه زيدي مذهب:

و لو صح ما أدعي من وقوع إجماع أهل البيت في ذلك، لكان أوضح حجة.

اگر ادعاي اجماع أهل بيت (عليهم السلام) براي ما ثابت شود، واضحترين حجت است.

مقدمه الأذان بحي علي خير العمل محمد سالم عزان، ص17‌.

إن ابن تيميه ذهب في منهاجه علي بدعة حي علي خير العمل في الأذان فهذا تشدد منه، نحن لا نوافق معه في ذلك.

ابن تيميه در كتاب منهاج السنه خود ادعا كرده كه حي علي خير العمل در اذان بدعت است و اين افراطي‌گري است و ما در اين مورد با او موافق نيستيم.

حاشيه منهيه، ص2  (عبارت ابن تيميه در منهاج السنه، ج4، ص165)

 در مراتب الإجماع ابن حزم اندلسي، محقق او مي‌گويد:

فلا يكون هذا بدعة الروافض كما يزعم ابن تيميه.

بعد از نقل از ابن حزم كه صحيح است روايت حي علي خير العمل از اميرالمؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و...، مي‌گويد: اين جمله ابن تيميه كه حي علي خير العمل بدعت شيعه است، صحيح نيست.

 مراتب الإجماع ابن حزم، ‌ص27.

ما 24 مورد از صحابه و تابعين و اتباع تابعين نقل كرديم كه مقيد به گفتن حي علي خير العمل در اذان بودند؛‌ بزرگان زيدي و شافعي مذهب را ذكر كرديم بر اين كه ادعاي اجماع اهل بيت (عليهم السلام) بر حي علي خير العمل را دارند؛ ولي متاسفانه عده‌اي كه دنبال احياء سنت اموي بودند، همان را ادامه مي‌دهند.

در صحيح بخاري و مسلم صراحت دارد بر كيفيت صلوات وقتي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه56 سوره احزاب:

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا.

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‏فرستد اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و كاملًا تسليم (فرمان او) باشيد.

سوره الاحزاب (33)، آيه 56.

سؤال شد كه چگونه صلوات بفرستيم بر شما؟ فرمود اين گونه صلوات بفرستيد:

اللهم صل علي محمد و علي آل محمد كما صليت علي ابراهيم و آل ابراهيم.

خدايا بر محمد و خاندانش درود فرست همان‌گونه كه بر ابراهيم و خانواده او درود فرستادي.

صحيح بخاري، ج 7، ص 156 - مجمع الزوائد هيثمي، ج 2، ص 144 - فتح الباري، ج 11، ص 139 - عمدة القاري، ج 15، ص 263 - سنن كبري بيهقي، ج 1، ص 384 - سنن نسائي، ج 6، ص 17 - معجم كبير طبراني، ج 17، ص 252 - شرح مسلم نووي، ج 4، ص 124.

اين متن صحيح بخاري است؛ ولي اهل سنت، غير از نماز اين را نمي‌گويند؛ نه در سخنراني و نه در خطبه هاي نماز جمعه و....

آقاي صاوي از علماي بزرگ اهل سنت است و كتابي دارد در اعراب قرآن و حاشيه دارد بر تفسير جلالين:

و لا يجوز تقليد ما عدا المذاهب الأربعة و لو وافق قول الصحابة و الحديث الصحيح و الآية، فالخارج عن مذاهب الأربعة ضال مضل؛ و ربما عداه ذلك للكفر، لأن الأخذ بظواهر الكتاب و السنة من أصول الكفر

غير از مذاهب اربعه،‌ جائز نيست از ديگري تقليد كنيم؛ حتي اگر با قول صحابه و حديث صحيح و آيه قرآن موافق باشد. يعني اگر آيه قرآن و حديث صحيح داشتيم كه مخالف قول مذاهب أربعه بود، بايد آن  را كنار بگذاريم و به نظر ائمه أربعه عمل كنيم؛ هر كس خارج از مذاهب أربعه عمل كند، هم گمراه است و هم گمراه كننده؛ چه بسا به كفر مي‌رساند او را؛ زيرا عمل به ظواهر كتاب و سنت، از اصول كفر است.

حاشيه صاوي بر تفسير جلالين، ج 2، ص 10، چاپ دار إحياء التراث العربي

بايد اين را بزرگنمائي كرد و در هر سايت و وبلاگ شيعه آورد.

انگيزه حذف حي علي خير العمل از اذان

بعد از اثبات اجماع اهل بيت عليهم السلام و قول صحابه و تابعين بر تأذين بحي علي خير العمل، يكي از بحث‌هايي كه در مسئله حي علي خير العمل است، انگيزه حذف آن است كه بايد بررسي شود علت چه بوده؟ قبل از ورود به اين قضيه، مسئله‌اي كه حائز اهميت است، اين است كه مؤذن رسمي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بلال بوده.

مرحوم شيخ صدوق در من لا يحضره الفقيه از ابو بصير از احد الصادقين (امام باقر يا امام صادق عليهما السلام) نقل مي‌كند:

قال إن بلالا كان عبدا صالحا فقال لا أُؤذن بعد رسول الله، فترك يومئذ حي علي خير العمل،

بلال بنده صالحي بود و گفت كه بعد از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ديگر اذان نمي‌گويد؛ با اذان نگفتن بلال، حي علي خير العمل نيز از اذان ترك شد.

من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 284، ح 872.

اين روايت دلالت مي‌كند بر اين كه تا وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) زنده بود و بلال اذان مي‌گفت، حي علي خير العمل در اذان بلال بوده و با اذان نگفتن بلال، در زمان خليفه اول و دوم، اين قضيه حذف شد و سال 16 يا 20 هجري بود كه بلال از دنيا رفت و در دوران خلافت عثمان نبود.

بحث بر اين است كه وقتي بلال اذان را ترك كرد، ترك او به خاطر چه بود؟ آيا به خاطر اين بود كه بعد از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، جاي خالي او را مي‌ديد، دلش طاقت نمي‌آورد و آن حالي كه بتواند اذان بگويد را نداشت؟ يا نه، قضيه اين بود كه خليفه مي‌خواست مردم را به جهاد بكشاند، مخصوصا در قضيه اصحاب ردّه و حي علي خير العمل را ترك كردند؟

قضيه اين كه بلال به خاطر رحلت نبي مكرم صلي الله عليه و آله و سلم اذان را ترك كرد، با روحيه او نمي‌سازد. امام صادق عليه السلام هم فرمود: إن بلالا كان عبدا صالحا و چه بسا اذان گفتن بلال مردم را ياد نبي مكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي‌انداخت و در حقيقت باعث مي‌شد ياد رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ولو با صداي بلال از اذهان نرود و نسبت به نبي مكرم صلي الله عليه و آله و سلم اين احساس را مي‌كردند كه او وجود دارد.

اين كه آقايان مي‌گويند: قضيه ترك اذان توسط بلال و ترك حي علي خير العمل، مثلا به خاطر اين بود كه مي‌خواستند مردم را به طرف جهاد دعوت كنند و با حي علي خير العمل گفتن، مردم به عبادت مشغول شوند و اين كه مردم با شنيدن آن از جهاد امتناع مي‌ورزيدند؛ اگر واقعا اين بود، بايد بعد از اتمام جنگ حدود يكساله با اصحاب ردّه، حي علي خير العمل به اذان بر مي‌گشت و حتي بلال بعد از آن نيز مدت‌ها در مدينه ماند.

ابن كثير دمشقي متوفاي 774 هجري،‌ متوجه اين نكته شده كه قضيه ترك اذان از سوي بلال، نه ارتباطي با جهاد داشته و نه ارتباطي با رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، او صراحت دارد كه:

ولما توفي رسول الله (ص) ترك الأذان ويقال أذن للصديق أيام خلافته ولا يصح.

بعضي مي‌گويند كه بلال در ايام خلافت ابوبكر اذان گفت و حال آن كه اين صحيح نيست.

البداية والنهاية، ج 7، ص 102، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء، الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت.

علت ترك اذان از سوي بلال عدم مشروعيت هيئت حاكمه بود

با توجه به بعضي از قضايا، رواياتي كه شيعه يا سني نقل كرده‌اند، نشان مي‌دهد كه علت اصلي اذان نگفتن بلال، به خاطر غصب حقوق اهل بيت عليهم السلام بوده و حاكميت ابوبكر را براي جامعه اسلامي، حاكميت شرعي نمي‌دانست و امتناع مي‌كرد از اذان گفتن براي خليفه‌اي كه خليفه رسمي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيست. كاملا مشخص است در بعضي از موارد مثل تاريخ يعقوبي، جلد 2، صفحه 172 و تاريخ طبري، جلد 4، صفحه 317 كه تعدادي از صحابه از جمله بلال، ابوذر و غيره، در برابر هيئت حاكمه ايستادند و جزء معترضين بر آنها بودند؛ وگرنه قضيه رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و جهاد، براي بلال مطرح نيست. در تاريخ هست كه بلال بعد از ترك اذانش، دو مرتبه در مدينه بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اذان گفته است. يك مورد در زمان حيات حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها و يكبار هم بعد از شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها اذان گفته است. شيخ صدوق مي‌گويد:

لما قبض النبي، إمتنع بلال من الأذان، و قال لا أُؤذن لأحد بعد رسول الله و إن فاطمة قالت ذات يوم: إني أشتهي أن أسمع صوت مؤذن أبي بالأذان، فبلغ ذلك بلالا فأخذ بالأذان، فلما قال: الله أكبر الله أكبر، ذكرت أباها و أيامه، فلم تتمالك من البكاء، فلما بلغ قوله أشهد أن محمد رسول الله، شهقت فاطمة شهقة و سقطت لوجهها و غشيت عليها؛ فقال الناس لبلال: أمسك يا بلال، فقد فارقت إبنة رسول الله الدنيا، و ظنوا أنها قد ماتت؛ فقطع بلال أذانه و لم يتمه، فأفاقت فاطمة و سئلته أن يتم الأذان، فلم يفعل و قال لها: يا سيدة النسوان! إني أخشي عليك مما تنزلينه بنفسك إذا سمعت صوتي بالأذان، فأعفته عن ذلك.

روزي حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها به بلال گفت كه من دوست دارم صداي مؤذن پدرم را با اذان بشنوم، بلال هم شروع كرد به اذان گفتن، به خاطر خوشي دلِ حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها؛ وقتي صداي بلال به اذان برخواست، حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها زمان حيات پدرش يادش آمد و گريه به او امان نداد و وقتي كه بلال رسيد به جمله أشهد أن محمداً رسول الله، حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها ناله‌اي زد و به روي به زمين افتاد و غش كرد؛ مردم به بلال گفتند كه اي بلال دختر رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم از دنيا رفت و تصور كردند كه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها از دنيا رفته است، بلال ‌در همان جا اذان را قطع كرد و تمام نكرد، حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها وقتي به هوش آمد به بلال گفت: كه اذان را ادامه بده، ولي بلال انجام نداد و به حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها عرض كرد: اي سيدة زنان! من مي‌ترسم صداي اذان مرا بشنوي و براي شما اتفاقي بيفتد، حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها هم از استمرار اين كار گذشت.

من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 298، ح 907  الدرجات الرفيعه، ص 365.

اين نشان مي‌دهد بر اين كه بلال در مدينه بوده و اين كه مي‌گويند بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بلا فاصله رفت به شام، اين صحيح نيست؛ و اين كه مي‌گويند به خاطر جهاد اذان نمي‌گفت، اين هم صحيح نيست؛ و اين هم كه مي‌گويند به خاطر رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اذان نمي‌گفت، صحيح نيست. فقط يك صورت مي‌ماند و آن اينكه، بلال، مشروعيت هيئت حاكمه را قبول نداشت و حاضر نبود براي يك حكومتي اذان بگويد كه حكومت آن مشروعيت ندارد. مدتي از اين قضيه گذشت و ميان بلال و ابوبكر اتفاق افتاد و از بلال خواست كه با او بيعت كند و بلال امتناع كرد و استدلال كرد و سخنان بلال بر ابوبكر گران آمد و او را به قتل تهديد كرد و بلال آمد نزد عمر و گفت من مدينه را ترك مي‌كنم و مي‌روم به شام. اين را اهل سنت عموما نقل كرده‌اند كه آن جا يك شب در خواب ديد:

إن بلالا رأي في منامه النبي و هو يقول ما هذه الجفوة يا بلال؟! أما آن لك أن تزورني يا بلال؟ فإنتبه حزينا وجلا خائفا، فركب راحلته و قصد المدينة، فأتي قبر النبي و جعل يبكي عنده و يمرغ وجهه عليه؛ فأقبل الحسن و الحسين فجعل يضمّهما و يقبّلهما، فقالا له: يا بلال! نشتهي أن نسمع اذانك الذي كنت تؤذنه لرسول الله (صلي الله عليه و سلم) ففعل، فعلا سطح المسجد، فوقف موقفه الذي كان يقف فيه، فلما أن قال ( الله أكبر الله أكبر ارتجت المدينة فلما أن قال (أشهد أن لا إله إلا الله) زاد تعاجيجها فلما أن قال (أشهد أن محمدا رسول الله) خرج العواتق من خدورهن فقالوا أبعث رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فما رأي يوم أكثر باكيا و لا باكية بعد رسول الله (صلى الله عليه و سلم) من ذلك اليوم.

بلال نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در خواب ديد و به بلال گفت كه اين جفا چيست كه تو در حق من روا مي‌داري؟! هنوز وقت آن نرسيده كه به مدينه بيايي و مرا زيارت كني؟ بلال از خواب بيدار شد، در حالي كه ناراحت و ترسان و با دلهره بود، آمد كنار قبر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گريه مي‌كرد و صورتش را روي قبر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌ماليد. امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را در آغوش گرفت و آنها را بوسه زد. (معلوم است كه بعد از شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و جنگ اصحاب رده و فتح شام بوده كه بلال رفت به مدينه و حدودا در سال 12 يا 13 هجري بود) آن دو به بلال گفتند: اي بلال! دوست داريم كه اذان تو را بشنويم، به آن گونه‌اي كه اول صبح براي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اذان مي‌گفتي، بلال گفت چشم، رفت بالاي بلندي و رفت بر همان محلي كه قبلا در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اذان مي‌گفت. وقتي گفت: الله أكبر الله أكبر، گويا شهر مدينه لرزيد، وقتي گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، بر اين لرزه و شيون مردم افزوده شد، وقتي گفت: أشهد أن محمدا رسول الله، مردم از خانه‌ها بيرون دويدند و گفتند: آيا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) زنده شده، بعد از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، گريه مردم مدينه به اين شدت همانند امروز نبود، مگر در روز رحلت او.

أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 1، ص 307، اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري، الوفاة:630هـ ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل أحمد الرفاعي ـ مختصر تاريخ دمشق، ج 1، ص 487، اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري (المتوفى: 711هـ) الوفاة:711، دار النشر ـ سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 358، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط, محمد نعيم العرقسوسي.

آقاي نووي در كتاب تهذيب الأسماء و اللغات مي‌گويد:

جعل النبي (سعد القرظي) مؤذنا بقبا، فلما ولي ابوبكر الخلافة و ترك بلال الأذان، نقله ابوبكر إلي مسجد رسول الله، فلم يزل يؤذن فيه حتي مات في أيام حجاج بن يوسف الثقفي و توارث بنوه الأذان.

رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) (بلال را كه در مسجد النبي اذان مي‌گفت) سعد قرظي را مأمور كرد كه در مسجد قبا اذان بگويد. وقتي ابوبكر خليفه شد و بلال اذان را ترك كرد، ابوبكر سعد قرظي را منتقل كرد به مسجد رسول الله، تا اين كه در ايام حجاج ثقفي از دنيا رفت و بعد از او هم فرزندانش مؤذن مسجد رسول الله شدند.

تهذيب الأسماء واللغات، ج 1،  ص 207، اسم المؤلف:  محي الدين بن شرف النووي الوفاة: 676هـ ، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1996، الطبعة: الأولى، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات

شيخ مفيد مي‌گويد:

و كان بلال مؤذن رسول الله فلما قبض رسول الله لزم بيته، فلم يؤذن لأحد من الخلفاء.

بلال، مؤذن رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، وقتي كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، از خانه اش بيرون نيامد و براي هيچ يك از خلفاء اذان نگفت.

إختصاص شيخ مفيد، ص73.

آقاي مزي در تهذيب الكمال مي‌گويد:

يقال إنه لم يؤذن بعد النبي إلا مرة واحدة، في قدمة ‌قدمها لزيارة قبر النبي و طلب إليه الصحابة ذلك، فأذن و لم يتم الأذان.

بعد از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، جز يك بار اذان نگفت، در سفري كه آمد از شام به مدينه به زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، و صحابه (امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام) از او تقاضاي اذان گفتن كردند و او هم اذان گفت، ولي اذان را تمام نكرد (با قضيه اذان گفتن براي حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها اشتباه گرفته است).

تهذيب الكمال، ج 4، ص 289، اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي، الوفاة: 742، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف.

جعل روايت از سوي اهل سنت براي اذان گفتن بلال در زمان عمر

اهل سنت براي اين كه اين قضيه را بپوشانند،‌ سه چهار روايت جعل كردند كه بلال براي عمر اذان گفته و اين روايات هيچكدام از نظر سندي از ديد خود اهل سنت هم تام نيست.

طبري در تاريخش، جلد 4، صفحه 65 در حوادث سال 18 هجري، تأذين بلال را براي خليفه دوم نقل مي‌كند و در سندش سيف بن عمر تميمي است كه كذاّب و وضّاع و جزء زنادقه است، و مزي و ذهبي و ابن حجر اتفاق نظر دارند بر ضعف او، به ويژه بر اين كه ايشان جاعل و وضّاع الحديث بوده.

زير سؤال بودن تاريخ طبري به خاطر نقل روايت از سيف بن عمر وضاع الاحاديث

طبري با اين كه قديمي‌ترين تاريخ اهل سنت است،‌ ولي به خاطر رواياتش از سيف بن عمر تميمي، كل رواياتش زير سؤال رفته. سيف بن عمر كسي بود كه به خواست هيئت حاكمه، به ويژه در زمان عثمان و معاويه، تلاش مي‌كرد رواياتي را كه منفعت دودمان بني اميه و خلفاء راشدين در آن است را جعل كند. مرحوم علامه عسگري ده‌ها روايت را كه سيف بن عمر جعل كرده يا رواتي كه وجود خارجي نداشته‌اند و از مخلوقات ذهني او بوده را، مفصل در كتاب «عبدالله سبأ» و «مائه و خمسون صحابي مختلق» آورده است.

حديث دوم حديثي است كه بيهقي در سننش، جلد 4، صفحه 419 و سير أعلام النبلاء، جلد 1، صفحه 357 نقل كرده‌اند و در اين سند هم، احمد بن عبد الرحمان قرشي است. ايشان جزء داستان سراها بوده و خود ذهبي و ديگران درباره او مي‌گويند كه:

لا تقبل شهادته علي تمرتين.

شهادت او براي دو دانه خرما (كه براي فلاني است) ارزش ندارد.

چه رسد به اين كه بخواهد رواياتي را براي ما نقل كند يا احكام الهي و حقائق تاريخي را اثبات كند.

 حديث سوم را ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 1، صفحه 357 نقل كرده است و در اين حديث هشام بن سعد وجود دارد كه احمد بن حنبل و ابن سعد در طبقات و يحيي بن معين و نسائي او را تضعيف كرده‌اند.

 ابوحاتم گفته: لا يحتج به، ابن حبان گفته: من يقلب الأسانيد و هو لا يفهم او حديث را نمي‌فهمد.

اگر ذهبي رواياتي را از فضائل اهل بيت عليهم السلام را نقل مي‌كند، ‌نهايت تلاشش را مي‌كند تا روايت را از اعتبار بيندازد، يا به ضعف راوي يا به ارسال حديث؛ و اگر هيچ چيزي براي بي اعتباري حديث پيدا نكرد، مي‌گويد: والقلب يشهد أنه باطل، قلب من شهادت مي‌دهد كه اين روايت باطل است. ولي وقتي اين طور روايات ضعيف را كه بوي تقويت هيئت حاكمه است، مي‌آورد، هيچگونه نظري نمي‌دهد، با اين كه در سندش افراد ضعيفي هستند و اين تعصب كور جاهلي است كه به روايات نگاه مي‌كند.

حديث چهارم را ابن اثير و بيهقي در سننش جلد 6، صفحه 318 نقل كرده‌اند كه در سندش از اولاد سعد قرظي هست. سعد قرظي كسي است كه وقتي بلال از گفتن اذان امتناع ورزيد، ابوبكر او را از مسجد قبا آورد در مسجد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه اذان بگويد. اولا مشخص نيست كه اين اولاد قرظي چه كساني هستند و خودشان متهم هستند و مورد وثوق هم نيستند.

در اين چهار روايتي كه آورده‌اند، يك روايتي كه بشود نيمه اعتمادي بر آنها كرد، بر اين كه بلال براي خلفاء تأذين كرده است، نداريم؛ ولي مي‌بينيم در كنار اين قضايا، عباراتي هست كه خود بلال با شخص عمر بن الخطاب و ابوبكر، درگيري سياسي داشته است. در سنن بيهقي، جلد 6، صفحه 318 آمده كه:

ان عمر بن الخطاب لما افتتح الشام قام إليه بلال فقال لتقسمنها أو لنتضاربن عليها بالسيف و لما أبي عمر ذلك، ‌دعا إلي بلال و من معه بالهلاك.

بعد از فتح شام بلال به عمر گفت، اين بيت المال را يا بايد به عدالت بين مسلمين تقسيم كني يا با شمشير در برابر تو مردم قيام مي‌كنيم، ولي عمر به حرف بلال گوش نكرد، بلكه نفرين هم كرد وگفت: بلال و طرفدارانش همه هلاك شوند.

سنن البيهقي الكبرى، ج 6، ص 318، اسم المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي، الوفاة: 458، دار النشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994، تحقيق: محمد عبد القادر عطا - مبسوط سرخسي، ج 10، ص 16.

ابن أثير جزري در أسد الغابه، جلد 2،‌ صفحه 79 دارد كه:

سأل بلال عمر البقاء في الشام و إعتزال باب الفتوحات ففعل ذلك عمر، بقيت بلال في دمشق إلي أن مات بها.

بلال ديد كه در مدينه جاي ماندن نيست و نمي‌تواند اين ظلم‌ها را تحمل كند، از عمر تقاضا كرد كه او برود به شام و آنجا سكونت كند و عمر هم قبول كرد، رفت آنجا تا اين كه بلال در دمشق از دنيا رفت.

در زمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در مكه، بلال، عمار، ابوذر، مقداد، سلمان و صهيب و... تيم ويژه‌اي تشكيل داده بودند و به تعبير برخي بزرگان اهل سنت، معروف بودند به شيعه علي (عليه السلام): عرفوا بشيعة عليّ في زمن رسول الله و جزء مخلصان و عاشقان علي عليه السلام بودند. بعد از فتح مكه ابوسفيان از مدينه مي‌گذشت:

قال مرّ أبو سفيان ببلال و سلمان و صهيب، فقالوا: ما أخذت سيوف الله من عنق هذا بعد مأخذها، فقال أبوبكر الصديق: أتقولون هذا لشيخ قريش و سيدها، فذهب أبو بكر إلى رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فأخبره بذلك فقال له النبي (صلى الله عليه و سلم): يا أبابكر! لعلك أغضبتهم، لئن كنت أغضبتهم لقد أغضبت ربك، قال: فرجع أبوبكر، فقال: يا أخوة! لعلكم غضبتم، قالوا: يغفر الله لك يا أبابكر.

ابو سفيان از كنار بلال و سلمان و صهيب عبور مي‌كرد و اينها گفتند: هنوز شمشير اسلام از گردن اين مرد برداشته نشده و (روحيه دوران جاهليت را از دست نداده و شمشير اسلام او را تهديد مي‌كند) ابوبكر به اينها اعتراض كرد و گفت به شيخ و بزرگ قريش اين گونه مي‌گوئيد؟ (از نگاه ابوبكر، ابوسفيان شيخ قريش است) و ابوبكر رفت به سوي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اين خبر را به او داد كه اينها چنين گفته‌اند و من هم به آنان چنين گفتم. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به ابوبكر گفت: با اين كارت سلمان و بلال و صهيب را به غضب آوردي و با غضب آنها، خدا را به غضب آوردي. ابوبكر با ناراحتي برگشت به سمت آنها و گفت: اي برادران! من شما را ناراحت كردم، آنها هم گفتند: خداوند گناهات را ببخشد اي ابوبكر.

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 10، ص 463، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري ـ صحيح مسلم، ‌ج 7، ص 174- سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 540 - مسند احمد، ج 5، ص 64 - سنن نسائي، ج 5، ص 75 - معجم كبير طبراني، ج 18، ص 18 - إستيعاب، ج 2، ص 637 - شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد، ج 18، ص 37.

در تاريخ دمشق نقل مي‌كند كه:

أن بلالا أتي عمر بن الخطاب فقال الصلاة فرددها عليه و فقال له عمر: نحن أعلم بالوقت منك، فقال له بلال أنا أعلم بالوقت منك و أنت أضل من حمار أهلك.

بلال آمد گفت كه وقت نماز رسيده و عمر گفت كه ما خودمان بهتر از تو مي‌دانيم وقت نماز را، بلال هم گفت من بهتر از تو وقت نماز را مي‌دانم و تو از الاغ خانگي خودت هم گمراهيت بيشتر است.

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 10، ص 474، اسم المؤلف:  أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري.

اينها نشان مي‌دهد درگيري‌هايي بين بلال با ابوبكر و عمر بوده و خط بلال با عمر و ابوبكر متفاوت بوده است، حتي در زمان خود رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و قضيه وقت اذان، تقريباً براي بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده است.

همچنين در معجم رجال الحديث آمده:

قال: رأيت في بعض كتب أصحابنا، عن أبي البختري، قال: حدثنا عبد الله بن الحسن بن الحسن: أن بلالا، أبي أن يبايع أبابكر، و أن عمر أخذ بتلابيبه، و قال له: يا بلال! هذا جزاء أبي بكر منك أن أعتقك، فلا تجئ تبايعه؟ فقال: إن كان أبوبكر أعتقني لله فليدعني لله، و إن كان أعتقني لغير ذلك فها أنا ذا، و أما بيعته، فما كنت أبايع من لم يستخلفه رسول الله صلى الله عليه و آله،و الذي استخلفه بيعته في أعناقنا إلى يوم القيامة، فقال عمر: لا أبا لك، لا تقم معنا، فارتحل إلى الشام.

بلال از بيعت با ابوبكر امتناع كرد، عمر آمد و گوشه لباس بلال را گرفت و گفت: اي بلال! اين پاداش ابوبكر است كه تو را آزاد كرد و تو حاضر نيستي با او بيعت كني؟ بلال گفت: اگر ابوبكر براي خدا مرا آزاد كرده، مرا آزاد بگذارد، و اگر براي چيز ديگري آزاد كرده، من حاضرم برگردم و عبد او بشوم. (البته ابوبكر واسطه بود در آزاد كردن بلال، چون رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پول آزاد كردن بلال را به ابوبكر داد) و اما بيعت با ابوبكر، من با او بيعت نمي‌كنم چون رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم او را جانشين خود نكرد و بيعت ما در روز غدير با اميرالمؤمنين عليه السلام تا قيام قيامت باقيست؛ عمر به بلال گفت: اي بي مادر، در شهر ما اقامت نكن؛ بلال هم به شام رفت و تا آخر عمرش آنجا ماند و از دنيا رفت.

معجم رجال الحديث خوئي، ج 4 ، ص 272.

آيا واقعا جنگ با اصحاب ردّه علت حذف «حي علي خير العمل» از اذان بود؟ اگر علت اين بود، در زمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هم جنگ‌ها و غزوات بيشتري اتفاق افتاد و هم خطرش براي اسلام بيشتر بود، چرا نبي مكرم صلي الله عليه و آله و سلم اين كار را نكردند؟ اگر به خاطر جهاد ترك شدن بود، چرا بعد از تمام شدن جنگ‌ها، ‌حي علي خير العمل به جاي خودش باز نگشت؟ اگر بر فرض، دستور، دستور حكومتي بوده و در زمان ضرورت صادر شده، بايد بعد از رفع ضرورت اين حكم برداشته مي‌شد، حال آن كه بعد از نهي عمر، هنوز حي علي خير العمل به اذان بر نگشته است.

عمر سه چيز حلال را بر مردم حرام نمود

تفتازاني تعبيري دارد در شرح تجريد:

أن عمر بن الخطاب خطب الناس و قال: أيها الناس! ثلاث كن علي عهد رسول الله و أنا أحرمهن و أعاقب عليهن: متعة النساء و متعة الحج و حي علي خير العمل.

سه چيز در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و من آن سه چيز را نهي مي‌كنم و هر كس آنها را انجام دهد، او را معاقبه و تنبيه مي‌كنم: متعه زنان و متعه حج و حي علي خير العمل.

شرح تجريد قوشجي، المقصد الخامس الإمامة، ص 374 - طبري در المسترشد، ص 15.

اين حديث صراحت دارد بر اين كه عمر، به قول آقايان اهل سنت، از ولايت تشريعي يا حكومتي خود استفاده كرده است.

اهل سنت براي عمر حق تشريع قائلند

 آقايان اهل سنت به شيعه اعتراض مي‌كنند كه شما براي ائمه عليهم السلام ولايت تشريعي قائل هستيد. اگر ما براي ائمه عليهم السلام ولايت تشريعي قائل هستيم، براي كساني است كه آية تطهير و آيه مباهله و آيه أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم در شأن آنان نازل شده و حديث ثقلين صراحت دارد؛ ولي خليفه دومِ شما، تا سال 7 يا 8 بعثت مشغول بت پرستي بود، حتي خيلي از افراد از ترس عمر جرأت مسلمان شدن هم نداشتند. بعد از مسلمان شدن عمر تعداد زيادي از قريش اسلام آوردند، كه حتي بعضي اين را جزء كرامات عمر دانسته‌اند و مي‌پندارند كه به قدري قدم عمر مبارك بود كه با مسلمان شدنش، افراد زيادي اسلام آوردند. بله! ما هم اين را قبول داريم؛ ولي اينها از ترس او جرأت اسلام آوردن نداشتند و بعد از اسلام آوردن او، اين ترس رفت. نه تنها اين فضيلت نيست، بلكه يك نقطة ضعف بود كه جلوگيري مي‌كرد از اسلام آوردن عده‌اي كه از صميم قلب مي‌خواستند مسلمان شوند.

حافظ علوي كه مورد تأئيد ذهبي و ابن حجر است عمر را مانع گفتن حي علي خير العمل مي‌داند

غير از اين روايت، روايات متعددي در كتاب اهل سنت هست كه خود خليفه دوم مانع از گفتن حي علي خير العمل بود. مثلا آقاي حافظ علوي كه مورد تأئيد ذهبي و ابن حجر و ديگران است، از صائب بن مالك نقل مي‌كند:

عن عمر كان يؤذن بحي علي خير العمل، ثم ترك ذلك و قال عمر أخاف أن يتكل الناس.

عمر در اذان، حي علي خير العمل مي‌گفت: سپس آن را ترك كرد و مي‌گفت مي‌ترسم كه مردم به نماز تكيه كنند و از امور ديگر باز بمانند.

الأذان بحي علي خير العمل حافظ علوي، ص 99 - حي علي خير العمل محمد سالم عزان، ص 34.

همچنين در كتاب الإحكام كه از كتب زيديه است، نقل مي‌كند از يحيي بن الحسين:

قد صح لنا أن حي علي خير العمل كانت علي عهد رسول الله، يؤذن بها و لم تطرح إلا في زمن عمر بن الخطاب و إنه أمر بطرحها و قال أخاف أن يتكل الناس عليها و أمر بإثبات الصلاة خير من النوم مكانها.

با سند صحيح براي ما ثابت است كه «حي علي خير العمل» در زمان رسول خدا صلّي الله عليه و آله در اذان بوده است؛ و از اذان حذف نشد مگر در زمان عمر بن خطاب به بهانه اين كه مي‌ترسم موجب مشقت و سختي مردم شود امر به حذف آن نمود و به جاي آن «الصلاه خير من النوم» را در اذان قرار داد.

الإحكام، ج 1، ص 84.

همچنين در الأذان بحي علي خير العمل، صفحه 79 آمده كه:

آقا امام باقر عليه السلام مي‌فرمايد: پدرم امام سجاد عليه السلام در اذانش حي علي خير العمل مي‌گفت.

و كان عمر لما خاف أن يثبت الناس عن الجهاد و يتكلوا، أمرهم فكفوا عنها.

عمر ترسيد كه مردم به نماز تكيه كنند و جهاد را كنار بگذارند،‌ دستور داد كه مردم از گفتن حي علي خير العمل دست برداشتند.

باز هم در كتاب الأذان بحي علي خير العمل، صفحه 63 از خود زيد بن علي عليه السلام نقل مي‌كند:

مما نقم المسلمون علي عمر، أنه نهي من النداء في الأذان حي علي خير العمل، قد بلغت العلماء كان يؤذن بها لرسول الله حتي قبضه الله عزوجل، ‌كان يؤذن بها لأبي بكر حتي مات و طرفا من ولاية عمر حتي نهي عنها.

از چيزهائي كه مسلمانان بر عمر انتقاد مي‌كردند، نهي او از حي علي خير العمل در اذان بود، رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هم در زمان خود، حي علي خير العمل مي‌گفت و ابوبكر هم مي‌گفت و عمر هم در مقداري از زمان ولايت خود، حي علي خير العمل را مي‌گفت، ولي بعدا آن را نهي كرد.

از ائمه عليهم السلام هم روايات متعددي نقل كرده‌اند و همچنين قاضي زيد كلاري كه از بزرگان زيديه است مي‌گويد:

فأما حي علي خير العمل فكانت في الأذان فسمعها عمر يوما، أمر بالإمساك فيه عنها و قال إذا سمعها الناس ضيعوا الجهاد لموضعها و يتكلوا عليها.

عمر گفت اگر مردم احساس كنند كه نماز بالاتر و برتر از جهاد است، به نماز تكيه مي‌كنند و از جهاد باز مي‌مانند.

الأذان بحي علي خير العمل، ص153، به نقل از شرح تحرير قاضي زيد.

روايت ديگري از حسن بن يحيي بن حسين بن زيد مي گويد:

لم يزل النبي يؤذن بحي علي خير العمل حتي قبضه الله و كان يؤذن بها في زمن ابي بكر، فلما ولي عمر قال: دعوا حي علي خير العمل لا يشتغل الناس عن الجهاد.

رسول خدا صلّي الله عليه و آله همواره در اذان خود «حي علي خير العمل»

الإعتصام بحبل الله المتين، جلد 1، صفحه 296 باز هم به همين شكل مي‌گويد:

فقال عمر بن الخطاب إني أخاف أن يتكل الناس علي الصلاة إذا قيل (حي علي خير العمل) و يدع الجهاد، فأمر أن يطرح من الأذان حي علي خير العمل.

عمر بن خطاب گفت: من مي‌ترسم با گفتن «حي علي خير العمل» در اذان مردم براي نماز به سختي بيافتند و جهاد را ترك كنند، از اين رو امر كرد تا «حي علي خير العمل» را از اذان حذف كنند.

الإعتصام بحبل الله المتين، جلد 1، صفحه 296.

اشكال ديگري كه در اينجا مطرح است، اگر حي علي خير العمل مانع از جهاد بوده، سخت‌ترين جنگ براي هيئت حاكمه، جنگ با اصحاب ردّه در زمان ابوبكر بوده و هيچ كس حاضر نبود برود. حتي ابوبكر فرستاد دنبال عمر و با او مشورت كرد و گفت كه مردم به جهاد نمي‌روند، اگر علي را بتواني تهديد و وادار كني كه به جهاد بيايد، همه مي‌آيند؛ عمر گفت: اين كار به صلاح نيست؛ چون اگر او بيايد و پيروزي نصيب شود، به نام او تمام مي‌شود و مردم به سمت او مي‌روند و اين به صلاح ما نيست. بگذار او در مدينه بماند و از او مشورت بگير.

حال سؤال اين است كه چرا در اين شرايط سخت، حي علي خير العمل ترك نشد؟ و شايسته بود كه او اين كار را انجام مي‌داد.

حي علي خير العمل، مظهر دعوت به ولايت ائمه عليهم السلام

بحث امروز در اين مورد است كه حي علي خير العمل،‌ در حقيقت دعوتي بود به ولايت ائمه عصمت و طهارت عليهم السلام و هيئت حاكمه تلاش مي‌كرد كه هر آنچه از مظاهر ولايت است و اشاره يا كنايه به ولايت دارد را، حتي المقدور در جامعه مطرح نشود. در روايات اهل بيت عليهم السلام نكاتي را مي‌بينيم كه صراحت دارد بر اين كه حذف حي علي خير العمل، با انگيزه مخالفت با ولايت اهل بيت عليهم السلام بوده.

شيخ صدوق در علل الشرايع و در عيون اخبار الرضا از آن حضرت‌ روايت مي‌كند كه در مورد اذان از حضرت سؤال كردند:

فأخبرني عن الأذان لم أمروا؟ قال لعلل كثيرة؛ منها: أن يكون تذكيرا للساهي و تنبيها للغافل و تعريفا لمن جهل الوقت؛... فجعل النداء إلي الصلاة في وسط الأذان؛ فقدم قبلها أربعا التكبيرتين و الشهادتين و أخر بعدها أربعا، يدعو إلي الفلاح، ثم دعا إلي خير العمل مرغبا فيها و في عملها و في أداءها؛ ثم نادي بالتكبير و التهليل ليتم بعدها أربعا.

از اذان براي ما بگو كه فلسفه تشريع اذان چه بوده؟ گفت: علل زيادي دارد و يكي از آنها ياد آوري افراد بي توجه است، تا تنبُّهي باشد براي غفلت ورزان، آگاهي باشد براي كساني كه وقت نماز را نمي‌شناسند... دعوت به نماز در وسط اذان قرار گرفته است، قبل از حي علي الصلاه، دو تكبير و دو شهادتين آمده و بعد از آن هم چهار مورد آمده (تكبيرين و شهادتين)، حي علي الفلاح در اذان دعوت مي‌كند به نماز براي رستگاري؛ دعوت مي‌كند مردم را به خير العمل، در حالي‌كه مردم را ترغيب مي‌كند به عمل به آن و اداء آن خير العمل؛ در آخرش هم دو تكبير و دو تهليل دارد تا كامل شود.

علل الشرائع، شيخ الصدوق، ج 1، ص 258 ـ عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 103.

در اينجا، امام رضا عليه السلام فلسفه يا حكمت ظاهري اذان را مطرح مي‌كند و اين كه چرا اذان تشريع شده، با توجه به ظاهر قضايا و برداشت عموم مردم، اين را مي‌گويد. اما از آنجائي كه در اسلام هر چيزي، هم ظاهر دارد و هم باطن، همان‌طور كه در روايات اهل سنت آمده، هيچ يك از آيات قرآن نيست مگر آن كه : له ظاهر و باطن و در بعضي از روايات است كه: و لكل آية باطن و لباطنه باطن حتي سبعين بطنا، تا هفتاد بطن و معنا براي هر يك از آيات وجود دارد. در روايات شيعه هم از اين گونه روايات به وفور يافت مي‌شود. خود سيوطي در كتاب الإتقان چندين روايت دارد در اين زمينه كه هر يك از آيات قرآن داراي ظاهر و باطني است و لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (سوره واقعه، آيه 79) شايد معنايش اين باشد كه آن باطن و حقيقت احكام و آيات را جز پاكان، نمي‌توانند درك كنند و مراد از مطهرون هم كساني هستند كه در آيه 33 احزاب، ‌خداي عالم بر طهارت آنها شهادت داده است:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.

خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.

سوره احزاب (33)، آيه 33.

اين كاملا مشخص و روشن است و همچنين در رابطه با:

فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

اگر نمى‏دانيد، از آگاهان بپرسيد.

سوره نحل (66)، آيه 43.

مراد از اهل ذكر كه حقائق را مي‌دانند، اهل بيت عليهم السلام هستند.

آن كساني كه تأويلات قرآن را مي‌دانند:

وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ

در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند.

سوره آل عمران(3)، آيه 7.

راسخون در علم، اهل بيت عليهم السلام هستند.

اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه هم مي‌فرمايد:

دروغ مي‌گويند غير از ما، كساني كه ادعا مي‌كنند ما راسخ در علم هستيم و تأويل در قرآن را مي‌دانيم.

حي علي خير العمل يعني نيكي به حضرت‌ فاطمه و فرزندان او

لذا ما هم نسبت به نماز و حج و زكات و اذان، مي‌گوئيم كه هر كدام ظاهر و باطني دارد. در رابطه با اين قضيه روايتي از امام باقر عليه السلام هست كه مي‌گويد:

عن محمد بن مروان عن أبي جعفر عليه السلام، قال: أتدري ما تفسير حي على خير العمل؟ قال: قلت لا، قال: دعاك إلى البرّ، أتدري برُّ من؟ قلت: لا، قال: دعاك إلى برُّ فاطمة و ولدها (عليهم السلام).

اي محمد! آيا مي‌داني تفسير حي علي خير العمل چيست؟ گفتم: نه، گفت: دعوتي است به سوي نيكي و برّ، آيا مي‌داني مراد از بر، نيكيِ بر چه كساني است؟ گفتم: نه، گفت دعوت به نيكيِ حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها و فرزندان حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها).

علل الشرائع، شيخ صدوق، ج 2، ص 368 ـ معاني الأخبار، شيخ صدوق، ص 42 ـ بحار الأنوار، ج 81، ص 141.

آقاي حافظ علوي كه قبلا هم عرض شد مورد وثوق اهل سنت است، ايشان هم به سند خودش از محمد بن مروان نقل مي‌كند:

سئله رجل عن تفسير الأذان، قال: الله أكبر،‌ قال فهو كما قال الله، أكبر من كل شئ... أما قوله حي علي خير العمل، قال: فأمرك بالبرّ، تدري برُّ من؟ قال الرجل: لا، قال: برُّ فاطمة و ولدها.

مي گويد: روزي خدمت امام باقر عليه السلام بودم و از او راجع به تفسير اذان پرسيده شد؟ گفت: الله اكبر! خداوند بزرگتر از هر چيز است... وقتي رسيد به حي علي خير العمل، گفت: امر كرد خداوند تو را به نيكي، آيا مي‌داني نيكي بر چه كسي؟ مرد گفت: نه، گفت: بر حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها و فرزندانش.

الأذان بحي علي خير العمل با تحقيق محمد عزان، ص 135.

بهترين عمل، ولايت اهل بيت عليهم السلام است

در روايتي كه در توحيد شيخ صدوق است و از امام صادق عليه السلام نقل شده، مي‌گويد:

سئل عن الصادق عن معنا خير العمل، قال: خير العمل الولاية.

از امام صادق عليه السلام سؤال كردند معناي خير العمل چيست؟ گفت: بهترين عمل، ولايت اهل بيت عليهم السلام است.

توحيد صدوق، ص 241- بحارالأنوار، ج 81، ص 134.

امام كاظم عليه السلام روايتي زيبا و روشن و واضح دارد كه مي‌گويد:

عن محمد إبن أبي عمير أنه سئل أبا الحسن الكاظم عن حي علي خير العمل، لم تركت من الأذان؟ قال تريد العلة الظاهرة أو الباطنة؟ قلت: أريدهما جميعا، فقال: أما العلة الظاهرة: فلئلا يدع الناس الجهاد اتكالا على الصلاة و أما الباطنة: فإن خير العمل: الولاية، فأراد من أمر بترك حي على خير العمل من الأذان أن لا يقع حث عليها و دعاء إليها.

از امام كاظم عليه السلام سؤال شد، چرا حي علي خير العمل از اذان حذف شد؟ گفت علت ظاهري را اراده كردي (كه آنها به مردم گفتند و بهانه آوردند) يا باطني و واقعي را (كه هدفشان آن بود)؟ عرض كرد: هر دو را مي‌خواهم بدانم، امام فرمود: علت ظاهري اين بود كه امر شد حي علي خير العمل را نگويند چون اگر بهترين عمل نماز باشد، مردم مشغول به نماز مي‌شوند و از جهاد مي‌مانند؛ اما علت باطني و واقعي اين است كه خير العمل، ولايت أهل بيت (عليهم السلام) است، و اراده كردند به امر به ترك حي علي خير العمل، براي اين كه مردم به طرف ولايت أهل بيت (عليهم السلام) تحريك و تشويق نشوند و دعوت نشوند به سمت أهل بيت (عليهم السلام).

علل الشرايع، ص 368، علت 89 - وسائل الشيعة، ج 5‌، ص420 - بحارالأنوار، ج 81، ص 140.

خيلي عجيب است؛ رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از اولين لحظه بعثت خود تا آخرين لحظه كه در بستر بيماري افتاده، به ولايت علي عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام تأكيد و ترغيب و تشويق دارد، ولي با كمال تأسف، شد آنچه كه نبايد مي‌شد و مي‌بينيم آتشي كه   كه در سقيفه روشن شد، بعد از 15 قرن، هنوز دودش به چشم مسلمانان مي‌رود.

اين چند حديث كه گفته شد، براي روشن شدن معناي خير العمل بود و اهل بيت عليهم السلام معناي واقعي را براي افراد و صحابه خصوصي مثل إبن ابي عمير ذكر كردند نه براي عموم مردم. (وقتي حكومت وقت، إبن أبي عمير را دستگير كرد، بعد از شكنجه فراوان، از او خواستند كه نام ياران امام كاظم عليه السلام را بيان كند تا آنها را هم دستگير كنند، ايشان يك مورد را هم نگفت و بعد از اين كه او را دستگير كردند، خواهر او تمام كتاب‌هاي او را از ترس مأمورين حكومتي كه مبادا اسرار به دست آنها بيفتد، زير خاك دفن كرد و باران همه آن كتاب‌ها و آثار را از بين برد و بعد از آن إبن أبي عمير، غالبا روايات را به صورت مرسل نقل مي‌كند؛ چون مضمون روايات در ذهن او بوده، ولي سند را فراموش كرده بود).

نكته‌اي كه در اينجا هست اين است كه: چه ارتباطي هست بين نماز و ولايت؟ حي علي خير العمل چگونه مي‌تواند دعوت به ولايت أهل بيت عليهم السلام باشد؟

روايات زيادي هست در اول كتاب وسائل الشيعه در اين مورد و امام باقر عليه السلام مي‌فرمايد:

بني الإسلام علي خمس: الصلاة و الصوم و الزكاة و الحج و الولاية؛ و لم يناد بشئ كما نودي بالولاية.

اسلام بر پنج ركن بنا گرديده است: نماز و روزه و زكات و حج و ولايت اهل بيت؛ و به چيزي همچون فرا خوانده نشده است.

وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 1، ص 18.

و در ميان اين پنج ركن، هيچكدام، آن اهميت ولايت را ندارد؛ چون آنچه كه مي‌تواند نماز را نماز كند و وسيله معراج مؤمن و تقرب شود، اهل بيت عليهم السلام است. روايات متعددي داريم كه اهل بيت عليهم السلام مي فرمايند: بنا عُبِدَ الله: از كانال ما، عبادت خدا انجام مي‌شود (توحيد صدوق، ص 152 – كافي، ج 1، ص 145). يا اين كه مي‌فرمايد: مَن أراد الله، بَدَءَ بكم: هركس كه خدا را اراده كند، ‌بايد از شما آغاز كند(زيارت جامعه كبيره). با رهنمود ائمه عليهم السلام و ثقل اصغر است كه مي‌توان فهميد، نماز و روزه صحيح چگونه است، زكات و حج صحيح، چگونه است. در عبادت اهل سنت، از همين وضوء كه شروع مي‌كنند (شستن پا) تا آخر نماز، بدعت‌هاي خلفاء راشدين شروع مي‌شود. غالب فقهاي اهل سنت مي‌گويند كه بسم الله الرحمن الرحيم گفتن در نماز واجب نيست، در قرآن هم كه 114 بسم الله الرحمن الرحيم آمده، لازم نيست و جزء قرآن نيست، آن وقت ما را متهم به تحريف قرآن مي‌كنند. شما يك مورد را پيدا كنيد كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در نماز قنوت نگرفته باشد، اهل سنت قنوت در نماز ندارند؛ چرا؟ چون نبي مكرم صلي الله عليه و آله و سلم در قنوت نفرين مي‌كرد آن دسته از قريش را كه زمينه ساز جنگ عليه اسلام و هدفشان نابودي اسلام بود؛ اميرالمؤمنين عليه السلام در قنوت معاويه و عمرو عاص و... را لعن مي‌كرد. به تعبير يكي از بزرگان، اهل سنت براي انتقام از نبي مكرم صلي الله عليه و آله و سلم و براي اين كه محل نفرين به اعداء اهل بيت عليهم السلام كنده شود، آمدند اصل قنوت را زير سؤال بردند. همچنين است ركوع و سجود و تشهد و سلام خودشان. البته در ساير مواردشان هم همين گونه است.

البته اهل سنت اين روايت را اين‌گونه آورده‌اند:

قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بُنِيَ الْإِسْلَامُ على خَمْسٍ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ وَحَجِّ الْبَيْتِ وَصَوْمِ رَمَضَانَ

 

اسلام بر پنج ركن بنا گرديده است: شهادت بر وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر و نماز و زكات و حج و زكات.

صحيح مسلم، ج 1، ص 1، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي ـ  سنن كبري بيهقي، ج 4، ص 81 معجم الاوسط طبراني، ج 6، ص 230.

يعني به جاي كلمه ولايت، شهادتين را آورده‌اند. اينها ما را مسخره مي‌كنند و مي‌گويند شهادتين را كنار گذاشته‌اند و به ‌جاي آن ولايت اهل بيت عليهم السلام را اضافه كرده‌اند. حال آن كه خود اين روايت داد مي‌زند كه ساختگي است. وقتي مي‌گويد: بني الإسلام علي خمس يعني آن اسلامي كه مبنايش شهادتين است. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود كه به من دستور رسيده كه با مردم بجنگم تا آن كه بگويند: لا إله إلا الله و أني رسول الله. پس اين اسلامي كه تشكيل شده از شهادتين است، بني علي خمس. لذا آوردن شهادتين در حديث، مصادره به مطلوب است و اسلامي كه از شهادتين تأليف شده، مبتني بر شهادتين است و توقف شئ علي شئ لازم مي آيد.